اگر فرض كنيم كه هر دو تواناى على الاطلاق هستند لازم آيد هر يك ديگرى را دفع نمايد و در نتيجه هيچ فعلى از هيچ يك واقع نشود و جهان در كتم عدم بماند و اين لازم بالبداهه باطل است.
و چنانچه فرض كنيم يكى از آن دو ضعيف و ديگرى تواناست وحدت و يگانگى مبدأ جهان ثابت شود، زيرا ناتوان خود نيازمند به آفريدگار مىباشد و صلاحيت خداوندى ندارد.
و چنانچه فرض كنيم هر دو تواناى نسبى باشند يعنى از جهتى توانا و از جهتى ناتوان باشند يا با اينكه هر يك داراى قدرت مطلقه مىباشند به اراده و ميل خود با هم سازش كنند و به شركت يكديگر جهان را ايجاد كنند در اين صورت يا آن دو خدا از نظر حقيقت و كمالات و از تمام جهات متفق مىباشند، يا از تمام جهات مختلف، يا از نظر حقيقت متحد و از جهت ديگر مختلف مىباشند.
در صورت اول: تغاير و تعدد باطل مىشود، زيرا كه تغاير مستلزم مايه - الامتياز است و فرض اين است كه آن دو خدا از هر جهت متفق و يكى هستند پس دويى و تعدد از كجاست؟
در صورت دوم: مسلما در اراده و مشيت اختلاف خواهند داشت و در اثر اختلاف اراده و مشيت، نظم و ترتيب واحد جهان بر قرار نخواهد ماند و چون ما بالحس مىبينيم كه نظم و ترتيب واحد بر جهان حكومت مىكند مىدانيم كه اين فرض هم باطل است.
در صورت سوم: احتياج به مميز خواهند داشت و در لسان خبر از مميز تعبير بفرجه شده، زيرا دو بودن بدون وجه امتياز و فرجه محال است. و سر تعبير از ما به الامتياز بفرجه، تطبيق كلام به مقتضاى حال است، چون مخاطب شخص مادى است و نزد ماديان فاصل مميز اجسام و ماديات بفرجه تعبير مىشود، از اين جهت امام هم از مميز تعبير بفرجه فرموده و اين وجه امتياز بايد امر وجودى و خارج از حقيقت يكى از آن دو باشد، زيرا تعدد با اتفاق در تمام حقيقت ممكن