نيست. و نيز اين مميز ناگزير بايد قديم و موجود بالذات باشد، پس از فرض دو قديم، سه قديم لازم آيد و اگر سه قديم فرض كنيم به همان بيان كه در دو قديم گفته شد پنج قديم لازم آيد، و همچنين قدما، به عبارت ديگر خدايان الى غير النهايه رو بتزايد گزارند، و اين تالى فاسد را خود گوينده قبول ندارد، زيرا او مىخواهد دو خدا ثابت، نه خدايانى كه عدد آنها نهايت نداشته باشد.
ب - ممكن است روايت اشاره به سه برهان باشد بشرح زير:
" برهان اول " - چون مسلم است كه واجب الوجود بايد به ايجاد هر ممكنى توانائى داشته باشد، مىگوئيم تعدد واجب الوجود ممكن نيست، زيرا كه با تعلق اراده و قدرت هر يك براى ايجاد هر ممكنى كافى است يا نه. در صورتى كه قدرت هر يك كافى باشد، اگر موجود را مستند به هر دو علت بدانيم توارد علل مستقله بر معلول واحد شخصى لازم آيد. و اگر همان موجود را به يكى از آن دو قدرت مستند بدانيم چون مفروض اين است كه هر دو صلاحيت براى استناد دارند استناد آن موجود به يكى از آن دو ترجيح بلا مرجح و محال است. و در صورتى كه تعلق اراده و قدرت هر يك كافى نباشد، يا قدرت هيچ يك كافى نيست، يا قدرت يك كافى و قدرت ديگرى كافى نيست. در صورت اول هر دو عاجز و ناقصند. و در صورت دوم آنكه قدرتش كافى نيست عاجز و ناقص است. و اين معنى با واجب الوجود بودنش منافات دارد.
" برهان دوم " - نظام و پيوستگى كامل اجزاء جهان، مانند نظام و پيوستگى اعضاء و جوارح شخص واحد و همكارى و ارتباط آنها با يكديگر، مقتضى استناد جهان به يك علت و يك مبدء مىباشد، زيرا كه تلازم و ارتباط و پيوستگى كامل بين دو چيز يا به علت بودن يكى از آن دو براى ديگرى يا به معلول بودن هر دو براى يك علت صورت پذيرد. و اگر علت و مؤثر هر يك جداگانه باشد، ارتباط و تلازم منتفى خواهد شد. و در صورت انتفاء تلازم و ارتباط، اختلال نظم و فساد لازم آيد، چنان كه مفاد آيه شريفه " لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا " همين است.