تركيب شده كه بعضى از آنها بعض ديگر را نگاهدارى مىكنند و گاهى كه بعضى از آنها ضعيف شود ديگرى غلبه كند و بدين جهت زلزله حادث شود و چنانچه ضعف بعضى از آن طبايع زياد باشد خسف توليد گردد.
البته اين تعليل متناسب با سطح افكار زمان " هشام بن الحكم " و براى نزديك ساختن حقيقت به ذهن آنان بوده و نزديك به تعليلى است كه دانشمندان امروزى براى زلزله مىكنند چه امروز هم زلزله را به اختلال توازن در مواد منفجره وابخره تحت الارضى مىدانند.
بنابر مشهور امروز علم در سير تكاملى خود به اين مرحله رسيده كه زلزله مستند به فشار انرژى محبوس و يا انفجار موادى است كه در طبقات تحت الارضى موجود است و در اثر اصطكاك بعضى از آنها به بعضى منفجر مىگردند و براى بيرون آمدن از زير زمين به قطعهاى از آن فشار مىاورند و در نتيجه زمين مىلرزد و احيانا در بعضى از قسمتها خسف ايجاد مىشود.
(7) هشام بن الحكم و سبب باران " هشام بن الحكم " آمدن باران را به دو وجه تعليل كرده و مىگويد ممكن است باران عبارت از آبهايى باشد كه پروردگار آنها را صعود داده به صورت باران نازل كند و ممكن است كه پروردگار باران را در جو ايجاد و نازل فرمايد.
قسمت اول تعليل " هشام بن الحكم " مطابق گفتار حكماى طبيعى است كه مىگويند حرارت آفتاب و جز آن آب درياها و رطوبتهاى زمين را تبخير مىكند و ذرات آب به صورت بخار متصاعد مىشود و در اثر تراكم و تصادف با موجى از هواى سرد يا طبقه بارده جو تقاطر نموده به صورت باران به زمين بر مىگردد و چون حكيم الهى اسباب و علل را منتهى به خدا مىنمايد اگر بگويد خداوند آب را بالا مىبرد صحيح گفته و منافات با وساطت اسباب و علل ظاهرى ندارد، چه خداوند در عالم طبيعت كارها را بوسيله اسباب و علل انجام مىدهد.