را منشاء كفر وى قرار داده است، با اينكه هيچ دليلى در دست نيست كه صرف تشبيه كلام خدا بعود موجب كفر باشد، زيرا تشبيه براى تقريب و نزديك كردن مطلب به ذهن است. چه خوش گفته " صاحب تنقيح المقال " قدس سره كه مثل " عبد الرحمن " در اين تكفير، مثل تكفير آن مرد اصولى است شخص اخبارى را و اجمال آن حكايت از اين قرار است: مرد اصولى با مردى اخبارى راجع به نجاست آهن مناظره مىكرد به مجرد اينكه اخبارى اظهار كرد آهن نجس است اصولى او را به استناد اينكه گفتار تو مستلزم اين است كه ضريح حضرت ابو الفضل نجس باشد (چون آن روز ضريح آن حضرت آهن بود) تكفير كرد و گفت تو ميگوئى ضريح آن حضرت نجس است و به اين وسيله اخبارى را هو كرد و تمسك به ادله طهارت نكرد كه حقيقت مطلب را بيان كرده باشد. " عبد الرحمن " هم به مجرد استماع تشبيه هشام عجولانه مبادرت به تكفير هشام نمود. علاوه بر اين " عبد الرحمن " نه طرف مناظره بود نه حكم مناظره. بهتر اين بود كه قضاوت را به عهده حكمين كه محمد بن ابى عمير و محمد بن هشام بودند واگذار مىكرد. در صورتى كه حكمين ساكت بودند و همچنين طرف مناظره كه " هشام بن سالم " است ساكت بود و فهم آنان در تشخيص سخنان كفر آميز از فهم " عبد الرحمن " كمتر نبود مع الوصف مبادرتش به تكفير بايد حمل بر بساطت و سادگى شود و گواه بر اينكه اين تكفير ارزش ندارد پاسخ امام (ع) است زيرا در پاسخ امام هم دليلى بر صحت اين تكفير نيست بلكه امام هيج متعرض صحت و سقم تشبيه و تكفير نشده و به طور كلى پاسخى راجع به صفات خدا بيان فرموده آرى يكى از ابتلائات ائمه معارضه و منازعه اصحاب بوده و چون نمىخواستند دل هيچ يك شكسته شود پاسخ را بطور كلى بيان مىكردند.
د - يكى از انتقادات مخالفين " هشام " اين است كه او شاگرد " ابو شاكر ديصانى " بوده وابو شاكر زنديق است.
دفاع: علاوه بر اينكه اين ادعا سند محكمى ندارد بر فرض صحت، دليل بر انحراف " هشام " نيست، چنان كه در تشرف به مكتب ولايت گفتيم صرف شاگردى