و هم كيشان آنان است با اينكه ممكن است مقصود از اين اخبار بيان اين باشد كه ائمه علت غايى ايجادند و خدا آنها را در آسمان و زمين مطاع نموده حتى جمادات از آنان فرمانبرند و هر چه خواهند خدا انجام دهد ولى در عين حال جز آنچه خدا خواهد نخواهند. و آنچه از اخبار رسيده است كه ملائكه و روح براى هر امرى بر آنان نازل مىشوند و هر فرشتهيى براى كارى فرود آيد اول بار نزد آنان رود براى اين نيست كه آنان در اين امور دخالتى دارند يا با آنها مشورتى مىشود بلكه صرفا براى احترام و اظهار مقام آنان است. سپس مرحوم مجلسى اخبارى براى اثبات اين موضوع نقل كرده است.
2 - تفويض در امر دين و اين هم به دو معنى است:
الف - اينكه خدا اختيار كامل به پيغمبر و ائمه داده است كه بدون وحى و الهام از خدا هر چه را بخواهند حلال يا حرام كنند يا آنچه وحى شده تغيير دهند.
اين معنى از تفويض باطل است و عاقلى بدان قائل نيست، زيرا پيغمبر براى بيان حكمى روزها انتظار وحى مىبرد و از خود نظرى نداشت و خدا هم فرمود: از هوى نفس سخن نمىگويد و گفتارش جز وحى نيست.
ب - چون خدا پيمبرش را كامل آفريد تا آنجا كه جز حق و صواب اختيار نمىكرد و در هر موضوعى جز خواست خدا چيزى بخاطرش نمىرسد تعيين بعضى از امور را مانند افزايش در ركعت هاى نماز واجب و تعيين نافلههاى نماز و روزه و بهره جد و ديگر امور را به دو تفويض كرد براى اظهار شرافت و مقامش نزد خود، ولى اين تعيين هم منحصرا با وحى بوده و اختيار او هم به الهام و باز هم اختيار او با وحى جديد امضاء و تأكيد مىشده و اين مانع عقلى ندارد و نصوص فراوانى هم بدان دلالت دارد و كلينى و اكثر محدثين بدان قائلند اگر چه كلام صدوق نمايش مخالفت با اين عقيده را دارد ولى ممكن است حمل بر نفى معنى اول شود، زيرا او در كتب خود اكثر اخبار داله بر ثبوت معنى دوم را روايت كرده و معترض تأويل آنها نشده و در كتاب فقيه گفته است: " خدا عز وجل امر دين خود را به پيغمبرش تفويض كرده و تعدى از حدود خود را به دو تفويض نكرده ".