گفت: مولايت اين لباس را برايت فرستاده است... ". (1) 5. مأمون، امام جواد (عليه السلام) را به بغداد آورد، و دختر خود را به همسرى او درآورد، ولى امام (عليه السلام) در بغداد نماند و با همسرش به مدينه بازگشت. به هنگام بازگشت گروهى از مردم براى وداع و خداحافظى، امام را تا خارج شهر بدرقه كردند، هنگام نماز مغرب به محلى كه مسجد قديمى داشت رسيدند، امام به آن مسجد رفت، تا نماز مغرب بگزارد، در صحن سراى مسجد، درخت سدرى بود كه تا آن هنگام ميوه نداده بود، آن گرامى آبى خواست و به بن درخت وضو ساخت، و نماز مغرب را به جماعت بجاى آورد، و پس از آن چهار ركعت نافله خواند و سجده ى شكر كرد، آنگاه با مردم خداحافظى فرمود، و رفت.
فرداى آن شب، درخت به بار نشست و ميوهء خوبى داد، مردم از اين موضوع، بسيار تعجب كردند (2) از مرحوم شيخ مفيد نقل كردهاند، كه سالها بعد، خود اين درخت را ديده و از ميوه ى آن خورده است.
6. " امية بن على " مى گويد: " هنگامى كه امام رضا (عليه السلام) در خراسان بودند من در مدينه مىزيستم و به خانه ى امام جواد (عليه السلام) رفت و آمد، داشتم، معمولا بستگان امام براى عرض سلام مى آمدند، يك روز به كنيز خويش فرمود به آنان (بانوان فاميل) بگويد براى عزادارى آماده شوند، روز بعد، بار ديگر امام به آنان گوشزد كرد كه براى عزادارى آماده شوند! پرسيدند براى عزاى چه كسى؟ فرمود: عزاى بهترين انسان روى زمين. مدتى بعد خبر شهادت امام رضا (عليه السلام) آمد، و معلوم شد همان روز كه امام جواد (عليه السلام) فرموده بود " براى عزادارى آماده شويد " امام رضا (عليه السلام) در خراسان به شهادت رسيده بود ". (3) 7. " على بن جرير " مى گويد: " خدمت امام جواد (عليه السلام) شرفياب بودم. گوسفندى از خانهء امام (عليه السلام) گم شده بود. يكى از همسايگان را به اتهام سرقت آن كشان كشان نزد امام آوردند،