فرمايد! و همهء نعمتهاى خدا بر تو مبارك باشد!
و به نضر هم (1) نوشتم و او را سفارش كردم كه بر تو متعرض نشود و با تو مخالفت نكند، به او اعلام كردم كه تو پيش من مورد تأييد هستى و به ايوب نيز چنين نوشتم و همان دستور را دادم و نيز نامه به دوستان خود در همدان نوشتم و توصيه كردم كه از تو اطاعت كنند، و به دستور تو برگردند و اضافه كردم كه وكيل من فقط تو هستى ". (2) از اين جريان معلوم مى شود كه امامان عليهم السلام در شهرها، وكيل مالى داشتند كه وجوهات، توسط آنها جمع آورى و حواله مى شده است.
آنچنان كه على بن أبى حمزهء بطائنى، و زياد بن مروان قندى و ديگران از وكلاء امام كاظم (عليه السلام) بودند كه به خاطر بلعيدن پولها، مذهب واقفيه را بدعت نهادند، و در حالات حضرت كاظم (عليه السلام) بدان اشاره شد.
4. كرامت و الا:
محمد بن أبى العلا نقل مى كند: " يحيى بن اكثم قاضى القضاة سامراء را ملاقات كرده و با او مناظره و گفتگو نموده و در اين باره بسيار تلاش كردم و از علوم آل محمد (صلى الله عليه وآله) از او پرسيدم.
گفت: روزى داخل مدينه شده و قبر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را طواف مى كردم. در آنجا محمد بن على رضا (عليه السلام) را ديدم كه طواف مى كرد، با او درباره مسائلى كه داشتم مناظره مى كردم، او جواب سوالات را فرمودند.
گفتم: مى خواهم از تو مسأله اى بپرسم ولى به خدا قسم شرم مى كنم. فرمودند: پيش از آن كه سؤال بكنى جواب بگويم. مى خواهى از من از امام وقت بپرسى. گفتم: والله سؤالم همين است. فرمودند: من امام هستم. گفتم: به كدام علامت و دليل؟ در دستش عصايى