آخرت است كه دار قرار وسكون و آرامش مى باشد ". (1) 3. نامه به ابن مهزيار اهوازى:
امام (عليه السلام) در اين نامه او را مورد تشويق قرار داده است و از اينكه او در دوستى اهل بيت (عليه السلام)، امتحان خوبى داده است، ستوده است كه در بخش پيش گذشت.
معتصم و شرائط عصر او دو سال آخر زندگانى امام جواد (عليه السلام) قابل تأمل و دقت بيشتر است. وقتى معتصم به خلافت رسيد و از مردم بيعت گرفت، مرتب پى امام مى گشت و به دنبال كسب اطلاعات دقيق از كار و فعاليت آن حضرت بود. او مى دانست كه با وجود بيعت مردم و تسليم اكثريت خاموش، علويان و در رأس آنها امام محمد تقى (عليه السلام) با او بيعت نخواهند كرد و از حكومت وى، به عنوان يك سلطهء مشروع و قانونى، تعبيت نخواهند نمود.
اين جاى بسى شگفتى وتأمل است كه دشمنان پيشوايان معصوم (عليه السلام) آنان را بيش از برخى پيروان مى شناختند و از خط مكتبى و سياسى امامان آگاهى كامل داشتند. از اين جهت، حداكثر فشار و تضييق و محدوديت را در موردشان به كار مى بستند. معتصم، گرچه به اريكهء قدرت نشست، ولى از سوى امام جواد (عليه السلام)، اين علوى عالم و وارسته، كه آوازهء شهرت و محبوبيتش همه جا را فرا گرفته بود، نگران و نامطمئن بود ووجود اين شخصيت برجستهء بنى هاشم و تلاشهاى آزادانه اش براى او نقطهء خطرى به حساب مى آمد. مناسب ترين نقشه را، جلب و احضار امام به پايتخت (بغداد) مى دانست تا دقيقا زير نظر خود باشد، و فعاليتها و رفت و آمدهايش را تحت كنترل درآورد. در عين حال، يك دم از انديشهء نابود كردن امام (عليه السلام)، فارغ نبود و براى آن نقشه مى كشيد. در همين رابطه، معتصم نامه اى به " عبد الملك زيات " نوشت و دستور داد كه امام جواد (عليه السلام) و همسرش ام الفضل، را كه برادرزاده اش بود از مدينه به بغداد اعزام بدارد و چنين نيز شد. (2)