آنگاه امام با تعيين مهريه اى، معادل مهريه ى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) (پانصد درهم) موافقت خود را با ازدواج با دختر مأمون اعلام فرمود، مأمون از طرف دختر، عقد را خواند و امام جواد (عليه السلام) قبول فرمود و به فرمان مأمون هدايا و جوائز چشمگيرى به حاضران دادند و سفرهها گستردند و مردم غذا خوردند و متفرق شدند، و فقط گروهى از نزديكان و درباريان مأمون، باقى ماندند، و مأمون از امام تقاضا كرد كه خود پاسخ صورتهاى گوناگون " صيد در حال احرام " را بگويد، و امام پذيرفت و به تفصيل به شرح آن پرداختند....
سؤالات امام (عليه السلام) مأمون با شنيدن پاسخ، امام را بسيار تحسين كرد و تقاضا نمود، اين بار امام از " يحيى بن اكثم " مسأله يى بپرسد. امام به " يحيى " رو كردند و فرمودند: آيا بپرسم؟
يحيى كه شكست خورد و مرعوب عظمت علمى امام (عليه السلام) بود گفت: ميل شماست فدايتان شوم! اگر بدانم، پاسخ مى دهم و اگر ندانم از خود شما استفاده مىكنم و مىآموزم.
امام فرمودند: بگو چگونه است كه مردى در بامداد بر زنى نگاه كرد در حالى كه اين نگاه كردن بر او حرام است، و هنگامى كه آفتاب بالا آمد بر او حلال شد، و چون ظهر شد بر او حرام شد، و چون عصر در رسيد بر او حلال شد، و چون آفتاب غروب كرد بر ا و حرام شد، و شب هنگام نماز عشاء بر او حلال شد، و نيمه شب بر او حرام شد و چون صبح بردميد بر او حلال شد! چرا چنين بود و به چه جهت بر او حلال مى شد و حرام مى گشت؟!
يحيى گفت: به خدا سوگند! پاسخ و چگونگى را نمى دانم، اگر مايليد خودتان بيان فرمائيد تا استفاده كنيم.
امام فرمودند: آن زن، كنيز مردى بود، مرد نامحرمى در بامداد به او نگاه كرد در اين حال اين نگاه حرام بود، هنگامى كه آفتاب بالا آمد، آن كنيز را از صاحبش خريد و بر او حلال شد، و چون ظهر شد كنيز را آزاد ساخت و بر او حرام شد، و هنگام عصر با او ازدواج كرد بر او حلال شد، چون آفتاب غروب كرد " ظهار " (1) نمود بر او حرام شد، و نيمه شب يك بار