غضب بود ". (1) 18. ابن اسعد يافعى در كتاب " روض الرياحين " از شقيق بلخى نقل مى كند كه در سال 149 به عنوان سفر حج بيرون آمدم و به " قادسيه " رسيدم به جمع كاروان حجاج پيوستم. من كثرت مردم و زينت و پوشش آنان را تماشا مى كردم. ناگاه چشمم به جوان خوش صورتى افتاد كه از روى لباسهاى خود، لباس پشمى پوشيده بود و نعلين در پاى خود داشت و دور تر از مردم تنها به سر مى برد. من پيش خود تصور مى كردم او يكى از صوفيان است كه مى خواهد در بين راه سربار مردم گردد و احتياجات خود را به عهدهء ديگران بيافكند، با خود گفتم به طرف او مى روم و مورد مذمت و توبيخش قرار مى دهم. با اين نيت به سوى او رهسپار شدم تا نزد او رسيدم مرا با نام صريح من، مورد خطاب قرار داد و فرمود:
" إجتنبوا كثيرا من الظن إن بعض الظن إثم " (2) از سوء ظن به ديگران بپرهيزيد كه برخى از گمانها گناه و معصيت است. مرا تنها گذاشت و رفت. با خود گفتم اين يك واقعه ى خطيرى است او از قلب من خبر داد و نام مرا صريحا ذكر نمود. حتما او يكى از بندگان شايسته ى الهى است به او خواهم پيوست و درخواست خواهم نمود كه از تقصير من بگذرد و مرا حلال نمايد. من با شتاب و عجله پشت سر او عازم شدم هر چه سعى كردم نتوانستم به او برسم او از ديدگان من غائب و ناپيدا شد تا اينكه كاروان حركت كرد. به " واقصه " رسيديم در آن محل چشمم به آن جوان افتاد كه مشغول نماز است. ولى با كيفيت مخصوص نماز مى گذارد، اعضاى بدن او مضطرب، اشك از چشمانش جارى است. با خود گفتم اين همان خواسته ى قلبى من است كه به او رسيدم نشستم و صبر كردم تا او از نماز فراغت حاصل كند. تا نماز تمام گرديد رو به من نمود و خطاب به من اين آيه را تلاوت نمود: " انى لغفار لمن تاب وآمن و عمل صالحا " من بخشنده و پوشندهء گناهان توبه كنندگان و آنهايى كه ايمان آوردهاند و كار نيك انجام مى دهند مى باشم. و اين آيه را قرائت نمود مرا تنها گذاشت و رفت. من با خود مى انديشيدم كه او ناچار يكى از اوتاد وابدال الهى است كه دو بار از ضمير من خبر داد بى آنكه سخنى به زبان آورم.