رد مقام وزارت در اثر استبداد وخود كامگى ونبودن نظام حاكم عادل در تشكيلات خلافت عباسى پذيرفتن مسئوليت، خالى از اشكال وصعوبت نبود چون مسئوليت واقعى فرد در پذيرش يك سمت مشخص نبود از اينرو افراد متعهد ومسئول، از قبول مسئوليت ادارى سرباز مى زدند ونمى خواستند خود را شريك جرم عمل انجام نداده، قرار دهند، هنگامى كه مأمون عباسى وزير خود فضل بن سهل را كشت پست او را به احمد بن ابى خالد پيشنهاد نمود. او عذر خواهى كرد كه من وزيرى را نديده ام كه به اين سمت اشتغال ورزد، وسلامت از عهدهء آن بر آمده باشد ". (1) عذر او بسيار موجه بود چون اوضاع كشور با ميل واراده ى خليفه مى چرخيد از اينرو وزير يا مأمور عاليرتبه جز يك وسيلهء اجراى مقاصد بيشتر نبود وبيشتر از يك پيچ معمولى در مهره ى ماشين مملكت، نقش ديگرى را ايفا نمى كرد وامور كشور بيشتر با احساسات و عواطف وخشم وترحم زودگذر اداره مى شد نه با منطق وعقل وبر اصول عدالت وتدبير واقعى، وطبيعى است كه نقش غلامان وكنيزان ونديمان ورامشگران در چنين دستگاهى بيشتر از دانشمندان ورجال ووزيران وانديشمندان وعالمان بوده است.
امام كاظم (عليه السلام) در دوران امامت خود با چهار تن از زمامداران خودسر وخلفاى عباسى ستمگر روبرو گرديد كه هر كدام به نوبت خود، در راه جلوگيرى از نفوذ وپيشرفت معنوى امام (عليه السلام) فعاليت وتلاش داشتند:
1. منصور، 2. مهدى، 3. هادى، 4. هارون الرشيد.
وتفصيل زندگى امام (عليه السلام) باين ترتيب است كه امام بيست سال از عهد پدر بزرگوار را درك كرد كه پانزده سال آن در عصر حكومت امويان بود وچهارسال ونيم را در دروان عبد الله سفاح ونه سال وچند ماه را در حكومت منصور دوانيقى با حضور پدر گذراند ورحلت پدر گرامى در عهد منصور صورت گرفت وپس از رحلت پدر ارجمند سى وپنج سال زندگى