بخش دوم / آراء ديگران دربارهء امام (ع)...
پيشوايان عاليقدر ما از نظر كمال عقل و رشد فكرى و موقعيت اجتماعى در حد بسيار ممتازى قرار داشتند كه هيچ نوع مقايسه و مشابهتى با ديگر افراد جامعه نداشتند. آنان از دوران كودكى مراتب نبوغ ذاتى و فروغ عقلى و شايستگى درك الهامات غيبى را در ضمن گفتار و كردار و معاشرت با ديگران، به منصهء ظهور رسانده اند و اين موضوعى است كه ادعاى محض نيست بلكه شواهد تاريخى و قرائنى كه گاهى از مخالفين و بد خواهان آنان نيز سر زده است مى تواند مؤيد و گواه صدق گفتار ما بوده باشد. به عنوان آنكه فضيلت آنست كه ديگران اعتراف نمايند نه خود مدعى و اهل خانه، طبق معمول آراء و نظريات چند تن از دانشمندان اهل سنت اعم از رجال علم و درايت يا رجال سياست و اجتماعى را در مورد معرفى شخصيت آن بزرگوار از منابع معتبر خودشان، مى آوريم.
خواننده گرامى به اين نكته هم توجه دارد كه آنان هر كدام از ديدگاه خاص و از زاويه ويژهء خود، شخصيت امام (عليه السلام) را مورد توجه قرار داده اند و نظريه آنان هرگز نمى تواند به صورت جامع و شمولى، نمايانگر و معرف شخصيت جامع الأطراف آن بزرگواران باشد. اينك به نقل نظريات چند تن إكتفا مى گردد:
1. گفتار هارون الرشيد هارون كه از سرسخت ترين دشمنان و بدخواهان امام موسى بن جعفر (عليه السلام) بود به مناقب و فضائل آن بزرگوار اعتراف و اقرار نموده است و فضيلت واقعى آنست كه دشمن بر آن اعتراف كند و داستان اين اظهار حقيقت آنست كه مأمون روايت مى كند: همراه پدرم به مكه مسافرت كردم برادرانم نيز در آن سفر ملتزم ركاب پدر بودند به مدينه رسيديم. پدرم در دارالأمارة نزول اجلال كرد. او عادت داشت كه عطاياى قريش را در روز نزول خود تقسيم كند. سپرده بود كه قريشى ها هر كدام نام پدران خود را در آستانهء در، به فضل بن ربيع باز بگويند و سلسله اسلاف خود را بشمارند تا جائزه و سهم خود را دريافت دارند. از قريشى ها چهار نفرى بيشتر نيامده بودند كه دم در فضل در آمد و گفت: