عبور مى فرمود، موقعى كه به درب خانه ى بشر رسيد اتفاقا در باز شد و يكى از كنيزكان بشر از خانه بيرون آمد كنيز حضرت را شناخت و آن حضرت هم مى دانست كه اين خانه بشر است. از كنيز سوال فرمود: آقاى تو آزاد است يا بنده؟ پاسخ داد: آزاد است. فرمود:
چنين مى نمايد كه گفتى، زيرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى كرد و از آقاى خود اطاعت مى نمود.
حضرت اين سخن را فرمود و راه خود را در پيش گرفت. كنيز به خانه برگشت و گفته ى امام را براى بشر بازگو كرد. سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى برپا كرد و سخت منقلبش نمود با عجله ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بيرون دويد و خود را به آن امام رساند و اعتذار نمود با دست مبارك او توبه كرد و گناهان خود را ترك گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پيش گرفت. چون موقعى كه به حضور امام شرفياب شد و توبه كرد پا برهنه بود به احترام حفظ لحظه ى سعادت بخش، تا پايان عمر كفش نپوشيد و هميشه با پاى برهنه راه مى رفت، لذا معروف شد به بشر حافى: يعنى پابرهنه. (1) چون امام و رسم تبليغ را مى دانست كه با چه زبانى با فرد آلوده، سخن گويد بشرى كه چندين سال با گناه و ناپاكى آلوده بود با يك جملهء كوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود كه از گذشته ى خود استغفار نمود و باقيماندهء عمر خود را با پاكى و درستكارى سپرى ساخت و يكى از مردان نامى و معروف تاريخ گرديد به حدى كه خطيب بغدادى در تاريخ خود از يكى از علماى آن عصر به نام ابراهيم حربى نقل مى كند كه او گويد: " شهر بغداد عاقل تر و متينتر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى كه در هر موى او عقل و تدبيرى، نهفته است ". (2) آزاد ساختن غلام خريدن غلام و آزاد ساختن آن، يكى از برنامههاى عبادى امام (عليه السلام) بوده است به حدى كه