- تو كيستى؟
- من پيام آور امام صابر هستم.
او پيش فرماندار رفت و جريان را به اطلاع او رساند. او با خوشحالى پابرهنه به استقبال او شتافت و دست به گردن او نمود و بوسه بر سر و چشم او زد. با اشتياق و علاقهء فراوان از احوال امام (عليه السلام) پرسش مىكرد. وى نامهء امام را به او تفويض نمود. او نامه را روى چشم خود گذاشت و به احترام آن بلند شد نامه را مطالعه نمود. خواست تمام اموال و لباسها و دارائى او را آوردند و ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و مرتب مىگفت برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم نمودى، سپس پروندهء حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و ذمهء او را از تمام مطالبات برى ساخت و او را با خوشحالى و شادمانى مرخص نمود. مرد گرفتار به عنوان اداى برخى از حقوق برادرى او عازم بيت الله الحرام گرديد تا در موسم شركت كند و او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد. وقتى امام از اوضاع او آگاه شد بسيار خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد آيا اين واقعه شما را نيز خوشحال نمود.
- امام فرمود:
به خدا قسم مرا شادمان ساخت وامير المؤمنان را شاد ساخت، جدم رسول خدا را شادمان ساخت و خدا را نيز خشنود ساخت ". (1) دعاى آن بزرگوار دعاهاى متعددى در كتابهاى مربوطه از آن بزرگوار نقل گرديده است كه هر كدام محتوى مفاهيم بلند و تعاليم ارزنده معنوى است كه در اين كتاب به عنوان تبرك دعائى را كه در مورد حرز و نگهدارى از آفات و شرور با خداى خود مناجات مى نموده است مى آوريم.
" توكلت على الحى الذى لايموت، وتحصنت بذى العزة والجبروت، واستعنت بذى