كنيم) جسمى از نقطه اول به نقطه سوم منتقل شود بدون اينكه به نقطه دوم كه در وسط آن دو قرار دارد مرور كند.
" بغدادى " در " الفرق بين الفرق " مىگويد: " نظام اول كسى است كه اين نظريه محال را ابتكار كرده است و مىگويد: نظام از هشام بن الحكم و از ملاحده فلاسفه نظريه ابطال جزء لا يتجزى را گرفته سپس بر اساس اين عقيده جواز طفره را كه قبل از وى هيچ كس توهمش را نكرده اختراع كرده است. " بنا بگفتار " بغدادى " مبتكر اين نظريه " نظام " است. لكن " اشعرى " جواز طفره را به هشام بن الحكم نسبت مىدهد و مىگويد: " اصحاب هشام بن الحكم مىگويند جايز است جسم از مكانى به مكان سوم منتقل شود بدون مرور به مكان دوم (1) " على ايحال كسانى كه جواز طفره را به هشام بن الحكم نسبت داده اند حدس زده اند كه نظام اين نظريه را هم از " هشام بن الحكم " گرفته و جز حدس، مدرك و سندى در دست نيست كه " هشام " با اين نظريه موافق باشد، زيرا يكى از مدارك و مبانى اين حدس عبارت " اشعرى " است. و چنان كه عبارت وى را ملاحظه فرموديد از مقاله اصحاب " هشام بن الحكم " موافقت وى را با اين نظريه استنباط كرده و اين عقيده را بوى نسبت داده است. و يكى ديگر از مدارك و مبانى اين حدس اين است كه چون " هشام بن الحكم " قائل ببطلان جزء لا يتجزى بوده براى فرار از اشكالات ناچار است كه با اين نظريه موافق باشد. و " نظام " هم چون قول ببطلان جزء لا يتجزى را از " هشام بن الحكم " گرفته اين نظريه را هم كه فرع آن است از وى اخذ كرده است. و انصاف اين است كه هيچ يك از اين مبانى صلاحيت ندارد كه انسان بطور جزم به هشام بن الحكم نسبت دهد كه وى قائل بجواز طفره بوده است. بلى آنچه از حكايات و مناظرات استفاده مىشود اين است كه " نظام " براى فرار از بن بست در مقابل اعتراضات طرفداران جزء لا يتجزى، چنين اظهارى كرده است.
حكايت شده كه نظام با استادش ابو الهذيل علاف كه قايل بجزء لا يتجزى بوده راجع به اين موضوع مناظره كرده ابو الهذيل در مناظره با نظام مساله مورچه و