چنانكه از گفتار " ابن الخياط " معتزلى پيداست، چه او گفته است: ماجن (ابن راوندى) گفته است چنانچه سفهاء از بغداديان گويند كه شيعه خبر متواتر را مفيد علم نيمداند، بآنان ميگوييم چنين نيست، تمام شيعه با اين عقيده موافقت ندارند، چه " هشام بن الحكم " را عقيدت اينست كه خبر متواتر موجب علم است هر چند تواتر از ناحيه كفار حاصل شود.
2 - استصحاب را حجت ميدانسته. از استدلال " هشام بن الحكم " در مقابل " يحيى بن برمكى " براى اثبات حيات امام (باينكه هر گاه مردى با اهلش آميزش كند سپس بسوى مكه مسافرت نمايد يا از ما پنهان شود بر ما لازم است كه آثار حيات وى را مترتب نماييم تا وقتيكه خلافش ثابت شود.) استفاده ميشود كه استصحاب را حجت ميدانسته.
3 - از حكايت " ابن الخياط " وگفتارش راجع بضلالت اكثر امت استفاده ميشود كه " هشام بن الحكم " اجماع امت را حجت ميدانسته، چه " ابن الخياط " چنين گفته است: " هشام بن الحكم " گفته است كه اكثريت بواسطه ترك متابعت على (ع) وپيروى ديگرى گمراه شدند اما اجماع تمام امت بر ضلالت نزد هشام جايز نيست.
عقايد وافكار فلسفى هشام بن الحكم پس از آنكه در اوايل حكومت عباسيان، كتب فلسفه يونانيان، بزبان عربى ترجمه شد ودر دسترس مسلمانان قرار گرفت، گروهى از ملاحده كه در صدد انتقام جوئى بودند وميخواستند در موقع مقتضى ضرباتى را كه از اسلام خورده بودند با نيش قلم وزبان تلافى كنند، فرصت را غنيمت شمرده خواستند با مبانى فلسفه در بنيان عقايد اسلامى رخنهاى ايجاد كنند ودر عقايد مسلمانان تشكيك نمايند، تا در نتيجه سازمان فكرى اسلام را سست ومسلمانان را نسبت بآن بى علاقه سازند.
متكلمين اسلامى ناچار شدند كه با سلاح جديد يعنى فلسفه بجنگ دشمنان اسلام