برخاسته حملات وشبهات آنان را دفع نمايند وعقايد وافكار دينى را با آب ورنگ فلسفه جلوه دهند. بحكم ضرورت دانشمندان اسلامى بمطالعه وبحث وانتقاد مطالب فلسفى پرداختند ولى با غور در اصول فلسفه شخصيت فكرى خود را از دست ندادند وفكرت دينى آنان در فلسفه مستهلك نشد. بلكه با استقلال فكرى خود، بعضى از مبانى فلسفه را پذيرفته وبا مبانى دينى تطبيق كردند. وراجع ببعضى از افكار فلسفى با انتقادات مستدل ومنطقى نظر مخالفت اظهار نمودند ودر آن دوره علم كلام وارد مرحله جديدى شد ودر صورت ديگرى بخود گرفت. يعنى از صورت مناظره وصرفا استناد بادله سمعيه (آيات وروايات) بصورت ديگر، تحول يافت ومتكلمين اضافه بر ادله نقليه، با سلاح تازه اى كه اصول فلسفه وادله عقليه بود، وارد ميدان نبرد افكار وعقايد شدند. واز كسانيكه در اين تحول شخصيت بارز وسهم بسزائى دارند بايد " هشام بن الحكم " را نام برد كه فلسفه يونان را كاملا مورد مطالعه وبحث وانتقاد قرار داده ولى افكار وعقايد وى در فلسفه هضم نشده شخصيت دينى خود را از دست نداده است وبا تقليد كور كورانه تمام مبانى واصول فلسفه را نپذيرفته است. بلكه نسبت ببعضى از افكار فلسفه انتقاد وطعن داشته تا آنجا كه كتابى بر رد ارسطا طاليس نوشته وبهمين جهت " يحيى برمكى " كه طرفدار فلسفه بوده بوى بى مهرى شده است. اينك بعضى از افكار فلسفى " هشام بن الحكم " را براى خوانندگان محترم يادآور ميشويم:
(1) هشام بن الحكم وجزء لا يتجزى در حدود 450 سال قبل از ميلاد " ذيمقراطيس " " ديموكريت " نظريه جزء لا يتجزى - جوهر فرد را اختراع كرد واين نظريه در جهان فلسفه غوغائى برپا كرد. هر چند گروهى از فلاسفه اين نظريه را مورد حملات شديد قرار داده اند و