واجب و قديم نخواهد بود و مفروض اين است كه هر دو اصل را واجب و قديم معرفى مينمايند وبالجمله " فلا بقاء للميت مع الازلى القديم " به همين معنى اشاره فرموده است.
سپس با جمله " والميت لا يجيئ منه حى " نظر به اينكه حيوانات موذيه را از قبيل مار و عقرب و درندگان به ظلمت مستند مينمايند (چون بعقيده آنان از نور كه خير محض است نمى شود اين قبيل حيوانات موذيه پديد آيند) وجه ديگرى براى بطلان اين فرض، بيان فرمود. وخلاصهاش اين است كه چيزى كه مرده است چگونه مىتواند مبدأ و مصدر حيات و زندگى شود و اين حيواناتى كه شما به ظلمت مستند مىكنيد داراى حيات هستند بنابر اين جاى اين سؤال خواهد بود كه حيات از كجا آمده است؟!
اما راجع به مذهب مانويه آنچه از كلمات امام صادق (ع) استفاده مىشود اين است كه مراد آنان از نور روح و مراد از ظلمت جسد است و نور را خداوند و صانع جهان مىدانند بر خلاف آنچه راجع به مذهب ايشان از ملل ونحل شهرستانى نقل شده و هيچ مستبعد نيست كه شهرستانى مطالبى را بر خلاف واقع به جماعتى نسبت دهد على ايحال شبههاى نيست كه " امام صادق " (ع) به مذهب ايشان واقع و مطلع بوده و مؤيد اينكه مراد مانويه از نور روح و مراد از ظلمت جسد مىباشد اين است كه مانى نصرانى بوده و مذهب نصارى راجع به مسيح قريب به همين معنى است. و اسارت نور در دست ظلمت كنايه از عدم استقلال در تدبير و معارضه و مبارزه اهرمن است با نور در بسيارى از مقاصد. به هر جهت " امام صادق " (ع) از جهات عديده بر بطلان مذهب آنان استدلال فرموده.
" الف " - لازم اين اعتقاد آن است كه مردم قدرت بر ترك شرور و جنايات نداشته باشند زيرا كه شرور و جنايات از ناحيه جسد است كه ظلمت مىباشد و از ظلمت جز شر و جنايت چيز ديگر صادر نمىشود و چون مردم در ارتكاب شرور مجبورند كسى حق ندارد آنان را به ارتكاب شرور و جنايات نكوهش نمايد با اينكه مشاهده مىكنيم كه عقلا مرتكبين شرور و جنايات را نكوهش و ملامت مىكنند.
" ب " - لازم اعتقاد ايشان اين است كه تضرع و استغاثه نسبت به خداوند از