بيشترى داشته است. آن حضرت ساكن روضهء بهشت در كمال آسايش است و در قبرستان قريش در كنار مرقد مطهر جدش حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) مدفون است و آن روضه اى مشهور، و قبهاى است متلألى از درخشندگى و نور، جنتى است از نعيم فيض الهى معمور ". " اللهم صل على سيدنا محمد وآل سيدنا سيما الإمام السجاد محمد التقى الجواد ". (1) 7. احمد بن حجر هيثمى مكى (م 974 ه): محدث ومفتى حجاز وفقيه شافعى مذهب، مؤلف " الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع والزندقة " دربارهء امام جواد (عليه السلام) مى نويسد:
" يك سال پس از وفات حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام)، مأمون به بغداد آمد. روزى به عزم شكار حركت كرد. امام جواد (عليه السلام) در كنارى ايستاده بود و چند كودك در آن نزديكى به بازى مشغول بودند، همين كه موكب مأمون را ديدند، فرار كردند، ولى محمد بن على جواد (عليه السلام) در حالى كه تنها نه سال از عمرش گذشته بود، بر جاى خود ايستاد، خداوند محبت او را به قلب مأمون افكند و پرسيد: چه عاملى باعث شد، تو با ساير كودكان فرار نكردى؟ حضرت جواد (عليه السلام) فورا جواب دادند: اى امير! راه تنگ نبود كه من با رفتن خود آن را براى عبور خليفه، گشايش داده باشم و مرتكب گناهى هم نشده ام كه از ترس مجازات، فرار كنم و من نسبت به خليفهء مسلمين، حسن ظن دارم، گمانم اين است كه او به بى گناهان آسيب نمى رساند. بدين جهت در جاى خود ماندم و فرار نكردم ".
" فأعجبه كلامه، وحسن صورته فقال له: ما اسمك و اسم أبيك؟... " " مأمون از سخنان محكم و منطقى كودك و همچنين قيافهء جذاب و گيراى او تعجب كرد و پرسيد اسم شما و اسم پدرت چيست؟ " فرمودند: " محمد بن على الرضا (عليه السلام) " هستم " مأمون " نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت كرد و راه خود را در پيش گرفت.
چون به صحرا رسيد، نظرش به دراجى افتاد، بازى از پى آن رها كرد آن باز، مدتى