حلقه زده بودند و مشغول صحبت بودند كه از در ورودى، امام جواد (عليه السلام) وارد مسجد گرديد، تا چشم على بن جعفر به امام افتاد با كمال عجله و شتاب بدون عبا برخاست و به طرف او رفت، و بر دستش بوسه زد و كمال احترام و تعظيم را در حق او انجام داد. امام فرمودند: عموى بزرگوارم! خداوند به شما جزاى خير دهد! بنشينيد و زحمت نكشيد. در پاسخ گفتند: " چگونه مى توانم جايى كه شما ايستاده ايد، بنشينم؟ " امام پس از مدتى از مسجد خارج شد. همنشينان على بن جعفر از روى توبيخ و مذمت به او گفتند: " شما عموى پدر ايشان هستيد و از نظر سن و كهولت با او خيلى تفاوت داريد، اين نوع رفتار شما با او، بر چه پايه بود؟ چرا اين نوع احترام در حق او انجام داديد؟ " او در پاسخ اظهار داشت: " بهتر است ساكت باشيد، درست است من از نظر سن وعمر بالاتر از او هستم، موهاى من سپيد شده است، ولى جايى كه خداوند متعال، به اين سن و سال شايستگى امامت ندهد، ولى او را به چنين منصب الهى منصوب نمايد، آيا من مى توانم منكر فضيلت و مقام او گردم؟ من از اين گفتارهاى شما به خداوند پناه مى برم و در برابر مقام امامت او، بندهء كوچكى بيشتر نيستم ". (1) 4. " كليم بن عمران " مى گويد: " به حضور امام رضا (عليه السلام) عرض كردم، خدا را بخوانيد تا فرزندى به شما عنايت فرمايد كه چشمان ما روشن گردد ".
امام فرمودند: " خداوند متعال، تنها فرزندى به من عنايت خواهد كرد كه او وارث من مى گردد. " هنگامى كه نوزادى در دودمان امام، پا به عرصه حيات گذاشت، امام رو به ياران و اصحاب خود فرمودند: " خداوند متعال پسرى همانند موسى بن عمران به من عنايت فرموده است كه وارث و جانشين من مى گردد، اين فرزند با جور و ستم، در راه خدا كشته مى شود ". (2) 5. " ابو يحيى صنعانى " مى گويد: " در محضر امام هشتم شرفياب شدم. پسرش كودك