كه به زودى عده اى از مغرضين و كسانى كه مى خواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره به فرزندش موسى نمود) در اين باره مردم را به شك و ترديد وا خواهند داشت در صورتى كه ارادهء الهى بر كامل ساختن نور خود قرار گرفته است. سپس دستور داد او را در قبر قرار دهند و خاك روى او بريزند. براى آخرين بار خطاب به جمع فرمودند:
آنكه مرده، كفن شده، حنوط شده و در اين لحد مدفون گرديده است، كيست؟
همه حضار با صداى بلند گفتند او اسماعيل است امام صادق گفت: بارالها! گواه باش!
سپس دست فرزندش موسى را گرفت و مى فرمود او حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است تا روزى كه خداوند خودش وارث زمين و آنچه بر روى زمين است باشد ". (1) امام صادق (عليه السلام) با اين همه تصريحات و تأكيدات مى خواست دو مطلب را ثابت كند:
يكى: آنكه مسألة امامت و پيشوائى مردم با تعيين الهى است و انتخاب و اختيار مردم در آن كوچك ترين دخالتى نداشته و ندارد و تعيين الهى در مورد امامان قطعى و منجز است.
دوم: آنكه بدين وسيله مىخواست: گمان و توهم پارهاى از شيعيان را بر طرف سازد كه به امامت و پيشوائى اسماعيل دل بسته بودند. بدين وسيله امام علنا روشن ساخت كه اسماعيل در دوران حيات خود امام صادق (عليه السلام) به رحمت ايزدى رفت و در يك زمان واحد دو امام روانيست و امام به حق و پيشواى راستين پس از او، با تعيين الهى، فرزندش امام موسى است و اختيار و انتخاب در دست خود او نيست.
عصر زندگى و زمامداران خودسر بنى عباس پس از آنكه با دستيارى علويان حكومت بنى اميه را ساقط كردند و خود بر اريكهء حكومت مسلط گرديدند به سوى خود بنى فاطمه برگشتند و با تمام نيرو براى از بين بردن خاندان رسالت كوشيدند عده اى را گردن زدند و جمعى را زنده به گور ساختند