تطبيق نمىكند وخلاصهاش اين است كه جهان از طرف دو خدا كه نور وظلمت مىباشند اداره مىشوند و نور اسير و گرفتار ظلمت است، ترسايان او را تكذيب كردند ولى مجوسان مذهب وى را پذيرفتند.
" بيان " نظر به اينكه روايت مذكور بطلان سه مذهب از مذاهب ثنويه را بيان كرده براى روشن شدن مفاد روايت ناگزيريم اولا مذاهب سه گانه ثنويه را توضيح داده سپس به تفسير قسمتهاى مجمل روايت بپردازيم.
1 - " مذهب ديصانيه ": جماعتى كه پيرو ابن ديصان مىباشند قائل به دو اصل نور وظلمت شده اند. نور را مبدأ اختيارى خير و خوبى دانسته وظلمت را مبدأ اضطرارى بدى و زشتى پندارند، تمام خوبيها و منفعتها و بوهاى خوش و پاكيزگيها و نيكيها را مستند به نور و بدى و زيان و بوى بد و زشتى را مستند به ظلمت نمايند.
و گويند نور زنده و حساس و مبدأ حركت و حيات است وظلمت مرده و نادان و ناتوان است و مع ذلك شر و بدى بالطبع از آن صادر مىشود، چنان كه - سوزاندن از آتش بالطبع صادر مىگردد. گويند نور وظلمت هر دو يك جنس مىباشند، ادراك نور ادراك متفق و سمع و بصر او يكى است، رنگ و طعم و بو همه يكى هستند اختلاف آنها به لحاظ ديگرى موجب ظهور طعم مىشود. نور همهاش سفيد وظلمت همهاش سياه است. طبقه تحتانى نور با ظلمت تماس دارد وظلمت از جهت فوق با نور در تماس است.
در امتزاج و خلاص اختلاف كرده اند. بعضى گويند نور داخل ظلمت شده وظلمت با غلظت و خشونت با نور ملاقات كرد لذا نور از ظلمت آزار ديد و خواست ظلمت را رقيق و نرم سازد تا از آنجا جدا گشته نجات يابد و اين خشونت و نرمى از ناحيه جنس آنها نيست بلكه نظير منشار واره كه متنش صاف و نرم ودندانههايش داراى خشونت است نور وظلمت هم نرمى و خشونت دارند، نور با لطافت و نرمى خود مىخواهد داخل موجودات شود ولى در خلال موجودات نمىتواند نفوذ كند مگر بوسيله خشونت، پس رسيدن به كمال و هستى ميسر نمىشود مگر با نرمى و خشونت.