شخصيت و موقعيت خويش است. هدف و مقصد امام نيز جز احياء حقايق دين، و استفاده از هر موقعيتى براى معرفى چهرهء واقعى دين نمى تواند بود. " قل كل متربص فتربصوا " (1). بگو همه در انتظارند كه چه مى شود، شما هم منتظر نتيجهء جريان باشيد.
تنظيم عهدنامه پس از مباحثات طولانى تبادل نظرهاى مختلف در سطوح گوناگون، بالاخره قرار شد مأمون عهده نامه اى مبنى بر تجليل از مقام شايستهء امام بنويسد و ضمنا آن حضرت را به عنوان كسى كه شايسته ترين فرد براى احراز مقام خلافت است، معرفى نمايد، تا همهء طبقات مردم، او را " ولى عهد " و جانشين مأمون براى رهبرى جامعه اسلامى! " بشناسند.
عهدنامهء مأمون بعضى از تاريخ نويسان ادعا كرده اند كه نسخهء اصلى اين عهدنامه را ديده اند و آن را هم در تاريخ خود منعكس كرده اند (از جمله: على بن عيسى اربلى، در كتاب كشف الغمه در سال 726 هجرى). ولى چون آن عهدنامه با عبارات مختلف نقل شده است و با كوششى كه براى بدست آوردن نسخهء اصلى آن (اگر در ايران وجود داشته باشد) به عمل آمد، نتيجه اى حاصل نشد. از طرفى نمى توان تمام آنچه را كه از قول امام (عليه السلام) نقل شده است به آن حضرت نسبت داد، از اين جهت، تنها به رؤس مطالبى كه در اين عهدنامه منعكس است اشاره مى شود.
نكات اساسى مأمون در ضمن اين نوشتهء تاريخى چند موضوع را يادآورى كرده است:
1. دين اسلام را به عنوان دين برگزيدهء خدا كه همگى پيغمبران مأمور ابلاغ آن، به مردم بوده اند معرفى مى كند.
2. مسأله خاتميت پيغمبر اسلام را و اين كه آن حضرت، تكليف رسالت خود را به بهترين وجه انجام داد، يادآور مى شود.