همان خودخواهيها و خودكامگى ها و تحميل خود و خانواده و قوم را كه سابقا در لباس رياست بر قبيله و نظائر آن ريشه دوانده بود، در پوششى نو در سايه تعاليم اسلامى توجيه كرده، زنده و برقرار نگهدارند و شكلهاى قانونى و مردم پسند به آنها بدهند كه البته اين كارى بر خلاف خواست اسلام و جريان طبيعى آن بود كه پس از ظهور اسلام انتظار آن مى رفت.
روش على و ساير امامان شيعه، از امام حسن و امام حسين تا حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) كه سالهاى سال از اواخر عمرش در زندان خليفه و عمال ستمگرش گذرانده بود. زمينهء بسيار مساعدى را فراهم ساخته بود كه در جامعهء اسلامى (و يا لااقل يك ناحيه آن) حكومتى نمونه، از آنچه اسلام مى خواست تشكيل شود و تحت نظارت و مديريت و رهبرى امامى از خاندان على قرار گيرد.
دوره، دورهء امام رضا بود، بزرگوارى كه آوازهء دانش و پاكى او، به همهء اقطار اسلامى رسيده بود، اما امكان بهره بردارى از افكار بلند او فراهم نبود. پدرش ساليان متمادى را در زندان گذرانده بود و خودش مدتها تحت نظر دستگاههاى حاكم و مراقبت آنان بود. آرى خلفاى گذشته راضى نبودند كه اين چهرههاى پاك، براى جامعهء اسلامى شناخته شوند، زيرا بيم آن را داشتند كه اگر مردم با آنان و كمالاتشان آشنا شوند، بىمايگى خود آنان و متملقانى كه در دستگاه آنان حاكم بر مقدرات مردم شده بودند و صلاحيتى نداشتند ظاهر گردد. آن گروه عارى از اسلام كه از اسلام فقط رياست و بهرهبردارى از آن را براى خود مى خواستند و به اهداف اسلامى و تأمين و احياء آن هدفها، نظرى نداشتند، اسلام با آن شعاع وسيعى كه پيغمبر خدا آن را ترسيم كرده بود مورد عنايت آنان نبود، تا در راه شناسايى و تأمين و احياء آن كوشا باشند، اسلامى كه مى خواهد همهء افراد بشر در سايهء زندگى انسانى و مبتنى بر عدل و مساوات، سعى و مجاهده در راه كمال، امكان رسيد ن به كمالات برتر و بالاتر را داشته باشند. به همين جهت، حضرت على و امامان معصوم شيعه را كنار گذاشتند و مقاصد اسلامى را در مسير ديگرى انداختند.
هم چنان كه در طول تاريخ اسلامى نيز مكرر از اين انحراف مسيرها ملاحظه مى شود.