3. موضوع بسيار مهم و مؤثر در بقاى جامعهء اسلامى را مسأله رهبرى و خلافت و جانشينى مى شمارد.
و در ضمن تكاليف متقابل رهبران و مردم را گوشزد مى كند و اشاره مى كند كه در صورت عدم هم آهنگى و رعايت نشدن حقوق متقابل دستگاه رهبرى و جامعه، در امور زندگى اجتماعى، پراكندگى حاصل خواهد شد و مقدمات غلبهء دشمنان فراهم خواهد گرديد.
4. مسأله مسؤوليت رهبرى را مطرح مى كند كه چگونه بايد يك پيشوا در راه اقامهء عدل كوشا باشد و متوجه باشد كه مسؤول پاسخگويى به كمترين ظلم و ستم و كوتاهى در امور خواهد بود كه در قلمرو فرمانروايى او صورت مى گيرد، به خصوص غفلت و يا تجاوزى كه در مورد امت انجام مى گيرد و از روى خودخواهى و خلافت مصالح عامه باشد.
5. بيان رؤس برنامههاى رهبران و پيشوايان، دربارهء حفظ وحدت جامعه و رفتار متناسب به طوريكه دستگاه فرماندارى، مورد اعتماد افراد جامعه قرار گيرد. ومأمن و مرجع مطمئنى براى مردم باشد.
مانع ايجاد نفاقها، پراكندگيها در ميان مردم شود (و به طور مسلم خودش در صدد نفاق افكنى و ايجاد پراكندگى نباشد) كه اين نفاق ها و خصومتهاى داخلى و بى مورد، موجب خسران دين و دنيا خواهد شد.
سپس به مسأله مهم تعيين خط مشى امت اسلامى بعد از هر خليفه مى پردازد.
پس از آنكه احساس خود را از سنگينى بار خلافت و شرايط بسيار مهم و ضرورى كه يك پيشوا بايد داشته باشد يادآور شده، اضافه مى كند كه او با توجه به اين شرايط و اهليت و صلاحيت كه امامت و فرمانروايى لازم دارد، مدتها در انديشهء اين بود كه فرد شايسته اى را براى اين امر مهم در نظر بگيرد، تا به عنوان يك تكليف، وى را به جامعهء اسلامى معرفى كند.
بعد از ذكر شمه اى از كوششهاى خود و تحقيقات وتتبعاتى كه در اين زمينه به عمل آورده است و در آن صلاح امت اسلامى را در نظر گرفته است حاصل تلاش خود را در