مبالاتى ها، چگونه مى توانست مورد عمل و اجرا قرار گيرد؟ تصور اين موقعيت ها شايد تا حدودى زمينه اى را كه اين پيشنهاد در آن مطرح مى شد روشن كند و تا حدى تصور شود كه امام (عليه السلام) در چه وضعى قرار داشت و در برابر اين تقاضا و پيشنهاد، چه عكس العملى مى توانست داشته باشد؟
او كه اهل سكوت در برابر مظالم نبود تا به همين اندازه كه به عنوان " رياست " دست يابد قانع باشد، و براى آنكه مبادا ناراضى درست شود همهء بى بند و باريها را به حال خود بگذارد! مگر نه اين است كه طبق گفتهء على (عليه السلام): " حكومت از آن جهت خواستنى است كه حق برپا گردد، و ظلم و باطل از پاى درآيد ".
براى تحقق بخشيدن به اين اصل، يك سلسله دگرگونيهاى بنيادى و تغييرات اساسى لازم و واجب بود كه امام مى بايست آنها را انجام مى داد.
البته شرايط اين كارها تا آنجا كه مربوط به كاردانى امام بود، محققا وجود داشت. اما آيا طرف ديگر قضيه محيط و موقعيت كلى آن جامعه نبود؟ بايد ديد پذيرش محيط و امكانات زمانى و مكانى تا چه حد مساعد بود؟ آيا امكان آنهمه اصلاحات ريشه دار، با پذيرفتن آن پيشنهاد، وجود داشت؟ محققا جواب منفى است.
اما در هر حال اگر شرايط لازم براى يك اقدام اساسى و عميق، محقق و حاصل نيست آيا نبايد در راه حصول و تحقق آنها كوشيد؟ البته جواب مثبت است.
اينجاست كه رمزى از عكس العمل امام، بدست مى آيد. او كارى كرد كه اين زمينه ها آماده شود، روشن شود كه هر عزل و نصبى در اين وضع موجود، بر خلاف مصلحت عامه است. بايد قبل از هر چيز ماهيت و باطن دستگاه موجود، با وضعى معقول معرفى شود.
زيرا اوضاع و احوال، طورى وانمود شده بود كه تودهء مردم، از ماهيت دستگاه حاكم سر در نياورد و سر مردم به امور جزئى گرم باشد و همهء طبقات هر كدام به نحوى سرگرم و دلخوش باشند.
طرح مسألهء ولايتعهدى امام امام (عليه السلام) مصلحت نخستين را در اين ديد كه پيشنهاد قبول خلافت را كه بسيار هم