نهانى، و نقشههاى طرح شده او آگاهى دارد، ابتدا آن دعوت را نپذيرفت.
بديهى است كه مسأله چنان نبود كه با نپذيرفتن دعوت، مسأله اساسا منتفى شود.
بنابراين، بعد از آن كه امام دعوت مسافرت به مركز خلافت را نپذيرفت، اصرار و تأكيد و تهديدهاى فراوانى انجام گرفت تا بالأخره منجر به حركت امام از مدينه به طرف مرو و مركز حكومت اسلامى آن روز گرديد.
در نتيجه، آن حضرت بعد از مسافرتى به مكه، از طريق عراق، عازم خراسان شد.
مسير قافله از مكه تا بصره قافله با تشريفاتى خاص به راه افتاد. هودجهاى مجلل دستگاه خلافت!
وسايل مفصل و اعجاب انگيزى! كه خود آنها جزء نقشههاى طرح شده بود، همراهان امام را حمل مى كرد. اين همراهان شامل والى مدينه و گروهى از رجال! و اشراف! آن روز بودند. اما امام رضا هيچكس از افراد خانواده را همراه نياورد، حتى يگانه فرزند عزيز خود " جواد " را هم در مدينه گذاشت و خود به تنهايى راهى مرو شد.
ماهيت دعوت امام رضا بيش از هر كس ديگر از اين موقعيت آگاه بود. بنابر اين ماهيت دعوتى كه از او براى مسافرت به مركز خلافت شده بود برايش آشكار بود. آن حضرت به خوبى مى دانست كه غرض اصلى از اين همه محبت و دوستىهاى شخصى و ظاهرى چيست؟ چگونه ممكن بود نداند غرض از اينكه در چنان شرايطى با آنهمه اصرار از او مى خواهند كه زمامدارى مسلمين را بپذيرد، چيز ديگرى است غير از: رساندن حق رهبرى جامعه به اهل آن.
آرى سلسلهء بنى عباس نيز مانند بنى اميه براى اينكه امر خلافت را در خاندان خود مستحكم تر سازند و كارها در دست طرفدارانشان و تنها در انحصار آنان باشد دربارهء مردم آزاده و مخالفان خود از هيچ مزاحمت و اتهام و كشت و كشتارى روگردان نبودند. اينك اين سوال مطرح است كه اينان با اين كارنامه و طرز تفكر و عملى كه داشتند چگونه راضى مى شوند كه يك چنين انتقال عجيبى، آن هم با دست خودشان حاصل شود؟!