على وار بر شير مردى سوار * امين در ركابش، كمينه غلام (1) " فضل الله روزبهان " كه بالاخره به آرزوى ديرينهء خود رسيده و به زيارت مرقد مطهر آن امام رئوف در مشهد مقدس نائل، قصيده زير در منقبت حضرت ابوالحسن الرضا سروده است.
قصيده در ستايش امام رضا (عليه السلام) زگل نسيم تو جويد دل چو غنچهء من * كه يوسف است مرادم زبوى پيراهن (2) تو نوگلى و منم جانگذاز كورهء غم * تو يوسفى و منم مبتلاى چاه حزن رواست با رخ تو ترك ديدن خورشيد * خطاست بى خط تو ياد آهوان ختن به قصد كشتن احباب زلف را مگشا * پى شكست دل خسته طره را مشكن سرم چو حق تو شد در ره وفادارى * بيا وحق خود آخر زگردنم بفكن ز زلف كج كه رخت راست مى كند چوگان * دلم فتاده چو گوئى درون چاه ذقن زجور چين سر زلف كافرت شايد * كه من به درگه سلطان دين كنم مأمن امام روضهء رضوان على بن موسى * رضا و راضى و مرضى و مرتضاى زمن همام و هادى و مهدى و هاشمى هيئت * امام وآمر ومشكور و مكه اى مسكن بزرگ اهل هدايت به علم وحلم وكرم * حبيب اهل روايت، به اتفاق حسن مرا دليست به سوى وصال او مايل * مرا رخيست به خاك رهش نهاده ذقن اگر زخار ره وصل او كشم خوارى * به ديده خار رهش را نهم به جاى سمن چو شمع آتش شوقش مرا برافرزود * تنم بود دل مشتاق را به جاى لگن ز دست قدرت و بازوى شاه عالى قدر * روايتى دهمت در ختن چو در عدن چو زهر قاتل اعدا گرفت حضرت را * به راه موت ببايست بيشكى رفتن