اما مأمون در برابر استنكاف امام، اصرار كرد كه به هر ترتيب باشد، مصلحت در اين است كه آن حضرت نماز را برگزار كند. در مرحلهء بعد، امام پيغام فرستاد:
" بنابراين به همانگونه كه پيغمبر اسلام نماز عيد را برگزار مى كرده است اجرا خواهد كرد ".
پيشنهاد جالبى بود، زيرا مدتها بود مردم اين مراسم را با خلفا مى گذراندند. آنها هم كه فقط به تشريفات قناعت مى كردند و نماز و خطبهشان، روح اصيل اسلامى را نداشت.
مسلمين قرن دوم هم اطلاع نداشتند كه پيغمبر در اين زمينه چگونه عمل مى كرده است؟
آنان خلفا و واليان را ديده بودند كه با زر و زيور و در سايهء مراقبت نگهبانان مسلح و قراولان خوش لباس و دم و دستگاههاى پرتشريفات، مى آمدند و نماز عيدى مى خواندند و بعد از آن هم خطبه اى سطحى و مصلحتى، با تكرار كلمات خاصى خوانده مى شد و به همين دل خوش مى داشتند و مى رفتند.
مأمون هم به همين تصور، مركب مخصوص و موكب مجلل براى حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد، تا همه با شكوه و جلال كامل به نماز بروند! فرماندهان سپاه، قضات عالى مقام، علما و دانشمندان و بزرگان هر يك به فراخور شأن و مقام، سوار بر سواريهاى آراسته، منتظر بودند تا امام رضا هم با وضعى مشابه بيرون آيد و بر سوارى مجللى كه خليفه فرستاده است سوار شود، جلو بيفتد و همه با هم بروند و مراسم را انجام دهند!
امام چه كرد؟
همانگونه كه گفتيم، امام به مأمون پيغام داد: " اگر اصرارى دارى كه نماز عيد را من اقامه كنم، من همانگونه عمل خواهم كرد كه پيغمبر اسلام در اين مورد عمل مى كرد ".
مأمون هم پذيرفت، شايد هم واقعا دوست داشت بداند پيغمبر اسلام چگونه عمل مى كرده است؟ و خاطرهء سنت او را در عملى كه امام رضا (عليه السلام) انجام مى دهد ملاحظه كند.
امام كه قبلا خود را شستشو داده و غسل كرده بود، پيراهن سفيد وساده اى كه از پنبه بافته شده بود، بر تن كرد. عمامه اى سفيد بر سر بست كه دو طرف آن از سينه و پشت سر