در مشهد شاه دين، كه اين رود آمد (1) * ناصاف مدان كه رو به مقصود آمد خاكيست كه از بهر طواف حرمش * زين راه به شهر، گريه آلود آمد ميرزا رفيع منشى اى دل چو رسيدى به درش جان بسپار * وى جان ز دل خويش توهم دست بدار رفتار ز سر گير تو اى پابرهش * وى سر تو به سجدهء درش پا به فشار دولتيار سلطان آنم كه بدرگاه تو آيم نالان * مملو از درد دل پر از شكوه زبان بيرون ز درون آمده ام شب چون شمع * بريان، گريان، زپاى تا سر عريان دولتيار خان در وقت آمدن از درون به مشهد مقدس گفته اى در جسد ملك خراسان شده جان * جسم تو درست معنى جان جهان گرد سر شمع روضه ات شام وسحر * پروانهء خورشيد بود سرگردان آقا سيفاى بروجردى قاطع زين بد نبرى كه مشهد از اهل گناه * پيوسته لبالبست، سبحان الله مهرى چو تو هر (بقيه پاك شده است) * آورد بدين در از بد خويش پناه مير سيد على مهرى فصل چهاردهم: در باب گنبد طلا و صحن مقدس دانى زچه شد قبهء سلطان رضا * پوشيده بدست قدرت حق ز طلا زانرو كه چو بدر از ره عز وعلا * هر روز كند مهر از و كسب ضيا محمد امين خان بيات گفتم به يكى عارف پاكيزه سرشت * اين روضه نكوترست يا آنكه بهشت فرمود كه فردوس برين مى گويد * ميبودم كاش فرش صحنش را خشت ملاخواجه على پيشنماز نعيم
(١٣٨٤)