امت اسلامى نه تنها بى اعتنايى ها مى شد، بلكه ائمهء بر حق و طرفداران آنان مورد آزار و شكنجه و كشتار قرار مى گرفتند، بنابراين اگر قرار است، امام، مطالبى را يادآورى كند بايد طورى باشد كه باز هم در بيدار ساختن جامعه و تعيين تكليف مردم در اين زمينه ها مؤثر باشد و اين كار، در يك مرحله از آگاهى و در موقعيت فعلى، به دست خود دستگاه حاكم انجام گيرد.
لذا در نوشتهء مختصر منسوب به امام بعد از حمد و ثناى خدا مطالب زير يادآورى شده است:
بعد از حمد و ثناى پروردگار:
درباره ذكر صفاتى از خدا به نحوى بسيار جالب از آگاهى مطلق خدا از خيانت ديده ها و نقشههاى پنهانى كه در سينههاست ياد شده است و نوشته اند: " ألحمدلله الفعال لما يشاء... ". " يعلم خائنة الأعين و ما تخفى الصدور ". (1) سپس به نحوى شايسته از مظالم گذشته نسبت به اهل بيت پيامبر (عليه السلام) ياد شده است كه با توجه به انعكاس اين مطلب در چنين عهد نامه اى تاريخى، يك اقرار و اعتراف ضمنى از دستگاه خلافت در مورد اين ستمگريها در گذشته و محكوم كردن آن ها به حساب مى آيد. و اشاره مى شود كه چگونه زمامداران و عمال حكومتهاى گذشته، موجبات سلب امنيت و اتلاف نفوس و ايجاد محدوديت ها و محروميتها در مورد دوستداران اهل بيت و امامان معصوم را فراهم مى آورده اند.
(مسأله قطع رحم - فزع نفوس - اتلاف - فقر و محروميت طرفداران حق و عدالت، مطرح شده است).
بعد از اين مقدمه در مورد اصل پيشنهاد قبول خلافت بعد از مأمون، به مسأله ترس از پراكندگى دين و متزلزل شدن وضع مسلمين تكيه شده است و نوشته اند: " خوفا من شتات الدين، و اضطراب حبل المسلمين ".