رد و انكار ستاره پرستان بوده تا از اين طريق فساد عقيده ى هر كدام را براى ديگرى آشكار سازد، نه اين كه در هر مرحله اعتقاد آنها را پذيرفته و به آن مذهب ايمان واقعى پيدا كرده باشد، بلكه او مى خواسته است از طريق استدلال عينى، با روحى كه سرشار از ايمان به خدا بوده، فساد آنچه را كه مردم زمانش، به صورت دين و عقيده بدان پاى بند بودند، به آنان ثابت كند، و مدلل سازد كه زهره و ماه و خورشيد و امثال اينها، در معرض دگرگونى و تغيير، و دستخوش طلوع وافولند و شايستگى پرستش را ندارند، زيرا اينها صفات مخلوقات مى باشند. و امام (عليه السلام) به سخن خود اين گونه ادامه مى دهد كه اين رفتار و گفتار ابراهيم خليل، به دليل قول خداوند متعال در قرآن مجيد است كه * (وتلك حجتنا آتيناها إبراهيم على قومه) * (1) به الهام پروردگار متعال بوده است، بنابر اين آنچه از وقوع يافته است، صرف استدلال بر گفتار خويش درباره بطلان عبادات آنها، و پرستش خدايان جز خداوند يگانه مى باشد، و اين روش استدلال، از شيوههاى جالب قرآن در زمينهء دعوت به ايمان است.
9. نسبت نوميدى به پيامبران (عليها السلام) همچنين مأمون از امام (عليه السلام) دربارهء قول خداوند متعال كه * (حتى إذأ استيأس الرسل، وظنوا أنهم قد كذبوا جائهم نصرنا) * (2) مى پرسد:
شبهه اى كه دربارهء اين آيه وجود دارد، نسبت يأس دادن به پيامبران است، كه پس از آن خداوند به آنها وعده يارى و پيروزى داده است آنگاه كه از نرسيدن آن دچار نوميدى شده اند، در حالى كه مأيوس شدن از خدا، كفر است چنان كه فرموده است * (ولاتيأسوا من روح الله، إنه لا ييأس من روح الله إلا القوم الكافرون) * (3) به راستى چگونه ممكن است بر قلب رسول با نبى يأس و نوميدى از خدا دست دهد، در حالى كه به مقتضاى آيه شريفه اى كه ذكر شد اين گناه جز از دل كافر بر نمى خيزد، و چه گناهى بزرگتر از كفر به