دور انديشى، اراده، بردبارى، دانش، زيركى، هيبت، شجاعت، سيادت و فتوت، بهترين مرد بنى عباس بود، هر چند همهء اين صفات را اعتقادش به مخلوق بودن قرآن لكه دار كرده بود ". پدر مأمون نيز خود به برترى وى بر برادرش امين شهادت داده و گفته بود: "...
تصميم گرفته ام ولايتعهدى را تصحيح كنم و به دست كسى بسپارم كه رفتارش را بيشتر مى پسندم، خط مشيش را مىستايم، به حسن سياستش اطمينان دارم و از ضعف وسستيش آسوده خاطرم، و او كسى جز " عبد الله " نمى باشد.
اما بنى عباس به پيروى از هواى نفس خويش، محمد امين را مى طلبند، چه او يكپارچه به دنبال خواهشهاى نفسانى است، دستش به اسراف باز است، زنان و كنيزان در رأى او شريك و مؤثر واقع مى شوند، در حالى كه عبد الله شيوه اى پسنديده و رأيى اصيل دارد و براى تصديق چنين امرى بزرگ، شخصى قابل اطمينان است... ". (1) امام هشتم در عصر مأمون آرى با استقرار مأمون بر سرير خلافت، كتاب زندگانى امام (عليه السلام) ورق خورد و صفحهء تازه اى در آن گشوده شد، صفحه اى كه در آن امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) سالهايى را با اندوه و ناملايمات بسيار به سر برد. غاصبين خلافت - چه آنان كه از بنى اميه بودند و چه بنى عباس - بيشترين وحشت و نگرانى را از جانب خاندان على (عليه السلام) داشتند، كسانى كه مردم - ولا اقل تودهء انبوهى از آنها - خلافت را حق مسلم آنان مى دانستند و علاوه بر اين هر گونه فضيلتى را نيز در وجود آنان مى يافتند. اين بود كه فرزندان بزرگوار على (عليه السلام) همواره مورد شكنجه و آزار خلفاى وقت بودند و سرانجام هم به دست آنان به شهادت مى رسيدند.
اما مأمون احيانا اظهار علاقه به تشيع مى كرد و گردانندگان دستگاه خلافتش هم غالبا ايرانيان بودند كه نسبت به آل على و امامان شيعه، علاقه و محبتى خاص داشتند و لذا نمى توانست همچون پدران خود، هارون و منصور، امام (عليه السلام) را به زندان بيفكند و مورد