گفتم مگر چكامه اى آرم به ارمغان * در بارگاه سلطنت بى زوال تو عقلم نهيب زد كه بپرهيز از اين خيال * دم دركش از سخن كه نباشد مجال تو جائى كه شاهباز تصور بريخت پر * گويد چه، مرغ طبع فرو بسته بال تو وآنجا كه در معرفت آرند پيشكش * ديگر كسى بها چه نهد بر سفال تو شوقم به ناله گفت كه اين احتياط چيست * دارم عجب زفكرت دير انتقال تو روزى چنين مبارك ووقتى چنين عزيز * نبود روا سكوت تو از انفعال تو پيداست چون زشعر تو شوق نهان تو * اخلاص را دليل بود ذوق وحال تو شايد در آستان شهنشاه ملك طوس * افتد قبول وبسترد از دل ملال تو 18. بديع الزمان فروزانفر:
باغ رضوان باغ رضوانست اينجا، يا خراسانست اينجا * هيچ مشكل نيست در ره، كار آسانست اينجا كعبه است اين يا خراسان، يا بهشت عدن ورضوان * هست نعمت، نيست نقمت، روح وريحانست اينجا بحر بى پايان رحمت، موج در موجست اينك * ذات حق اندر تجلى، عرش رحمانست اينجا آمده فوج ملايك از براى خاشه روبى * كز ملك والاتر آمد، آنك دربانست اينجا مشهد فرزند موسى آن خداوند دل ودين * واله از انوار ذاتش پور عمرانست اينجا