مأمون كه از شخصيت علمى و معنوى امام رضا (عليه السلام) با اطلاع بود، چنان كه قبلا نيز اشاره شد، مى خواست با دعوت آن حضرت به پايتخت و مركز خلافت، نتايج مختلفى را در استحكام كارها به دست آورد و از جهات گوناگون از اين موضوع، استفاده كند، و از طرفى ضمن استفاده از موقعيت علمى و اجتماعى آن حضرت، بتواند كارهاى او را تحت نظارت كامل قرار دهد.
و از طرف ديگر با اين كار، مى توانست محبوبيت قابل ملاحظه اى در ميان تودههاى كثيرى كه امام رضا را دوست مىداشتند به دست آورد، بالأخص اين اقدام در جلب علاقهء شيعيان، " كه تنها او را شايستهء مقام رهبرى مسلمين مى دانستند و به دستگاه حاكمه به نظر يك هيأت غاصب ستمكار، مى نگريستند، مى توانست بسيار مؤثر و مفيد باشد.
و از سوى ديگر مأمون با انتقال پايتخت از بغداد به مرو و با به كارگيرى نيروهاى ايرانى مانند خاندان نوبختى، فضل بن سهل و ديگران و كشتن برادرش امين هر چند او تجاوزگر بود، مورد خشم و ناراحتى نيروهاى عرب زبان بود و مى خواست اين نقيصه را به نوعى جبران نمايد.
و بالأخره از اين راه، امكان جلوگيرى از بسيارى از هرج و مرجها و مخالفتهايى كه بر ضد حكومت او مى شد وجود داشت.
شايد مقاصد ديگرى نيز در بين بوده است. چنان كه معمولا متصديان امور سياسى براى هموار كردن راهها به منظور رسيدن به مقاصد سياسى و اجتماعى خود هميشه اغراضى در سر و يا در سر و ضمير دارند كه از آن جمله مى توان لطمه زدن به نفوذ و موقعيت كسانى را كه موقعيتهاى حساسى دارند و خودخواهىهاى سلطه گران اجازهء تحمل آنها را نمى دهد نام برد. چنان كه در اين مورد نيز اگر متانت و طرز زندگى سادهء امام نبود، سوء استفاده گران وهوچيان، بى ميل نبودند او را به دنيا دوستى و اشتغال به جاه و مقام و نظاير آن متهم سازند.
به هر حال روى هم رفته وضع سياسى و اجتماعى آن روز طورى بود كه تغييرى را در سطح كلى دستگاه خلافت، از نظر كيفيت برخورد با جناحهاى مخالف و ايجاد امواج