همين شخص با اينكه به يحيى پسر عبد الله افطس كه نوهء موسى بن جعفر بود، امان داده بود كه مزاحمتى برايش فراهم نمى آورد، پس از دستگير ساختن او، دستور داد مرتبا روزى صد تازيانه به بدنش بزنند و بالأخره از گرسنگى او را كشتند و بعد هم بدنش را زير پايهء ساختمان قرار دادند!
خود عبد الله أفطس نيز كه برادر امام رضا (عليه السلام) بود در زمان هارون، به زندان افكنده شد و مورد آزار قرار گرفت.
بديهى است اين گونه رفتارها، عكس العملهايى در افكار عامه داشت و نارضائىهاى عميقى ايجاد كرده بود كه در اولين فرصت مناسب، بيم هر گونه انفجار عظيمى، بر ضد دستگاه خلافت عباسى مى رفت.
اشاره با اين نكته نيز لازم است كه در خطه ايران، مردم نسبت به آل على و امامان شيعه، علاقه و محبتى خاص داشتند و زمينهء مساعدى از نظر معنوى در دلهاى مردم ايران نسبت به علويين وجود داشت كه در اينجا به طور اختصار از آن ياد مى شود:
ايرانيان آگاه و خيرخواه از حكومتهاى گذشتهء خود، خاطرات خوبى نداشتند، زيرا با آنان از طرف زمامداران طورى رفتار مى شد كه گويى مردم عادى براى خدمت متصديان امور آفريده شده اند و بايستى بدون چون و چرا فرمانگزار آنان باشند! اين بود كه مردم با آشنايى به اسلام و درك سادگى و طبيعى بودن مقررات آن، شيفتهء اسلام شدند و طالب برقرارى حكومت اسلامى گرديدند. اما با ملاحظهء اينكه زمامداران و متصديان امورى كه پس از پيغمبر اسلام، قدرت را در دست داشتند بر خلاف آنچه اسلام مى خواست عمل مى كردند، مردم ايران هدفهاى اسلام را كه عرضه شده بود عملا در آن حكومتها نمى يافتند، لذا به سوى " على " كه حق خلافت او، مورد تعدى قرار گرفته بود متوجه شدند. به ويژه از آن نظر كه على (عليه السلام) مخالف سرسخت تبعيضات و تقسيم مردم به عنوان عرب و عجم بود، و هر كدام را سهم خاصى قائل مى شدند.
آرى آثار دورانهاى جاهليت و رسوم غير انسانى، و تحميلى و طبقاتى آن، هنوز به كلى ريشه كن نشده بود. از اين رو، بعد از وفات پيامبر گرامى اسلام عده اى سعى مى كردند