رساند درجهء رابع نامند وهريك از درجات را عرضى مىباشد كه اول ووسط وآخر آندرجه گويند وتقسيم درجات بنحو ديگر كه در كتب قدما ومتاخرين ملاحظه شده وذكر آن را لايق تر دانسته چنانستكه ببرهان ثابت شده كه معتدل حقيقى ممتنع است وماداميكه كيفيتى بحد غلبه ومحسوس نرسد در عرض معتدل مجازى خواهد بود وغلبهء آن به حدى كه يكچند زياده بر ساير كيفيات باشد كه اول مرتبهء احساس است درجهء اول ناميده اند وغلبهء دو چندان را درجهء دوم وعلى هذا القياس تا درجهء چهارم كه مرتبهء افراط تاثير است پس در حار مثلا درجهء دوم دو جز وحار غالب خواهد بود ودر سيوم سه چندان ودرچهارم چهار چندان وشدت وضعف كيفيات در مركبات امر بديهى است چنانچه در فلفل وحنطه مشاهده مىشود وآن منوط بركثرت وقلت اجزاء حارهء هريك است برساير اجراء وقدر شربت هريك منوط است بر اثر فعل جز وغالب در مزاج معتدل كه تجربه وقياس مقتضى آنست پس اگر بحسب زيادتى وكمى مقدار شربت هريك از ادويه در كيفيات محسوسه مشتبه باحساس كيفييت ذيمزاج ما فوق وما تحت آنشود سبب اشتباه مذكور قلت وكثرت مقدار وكميت خواهد بود نه نفس كيفيت ومع هذا؟؟؟ محسوسه به سبب قلت وكثرت كميت باعث اشتباه ساير خواص مزاجى مركبات نميتواند شد وبجهة بتيين مراتب اربعه تاثير كيفيت غالبه نهج ديگر غير آنچه اولا مذكور شد بيان نموده اند كه چون بدن مشتملست بر افضيه مثل معده وبر مجارى مانند عروق وبر اخلاط محصوره ء درعروق وبررطوبت ثانيه محصورهء درعروق شعريه و؟؟ سواقى وبراعضا و روح در جميع اجزاء مذكورات ساريست پس هرچه بقدريكه خالى از افراط وتفريط وارد بدن شود خالى از آن نخواهد بود كه بعد از متغير شدن از كيفيت بدنى تاثير در هواى شاغل افضيه كرده مفقود الاثر خواهد شد كه معتمدن عباده ازوست يا اثر آن باقى خواهد بود پس اگر تاثير منحصر در روح مجاور مجاريست و تجاوز از آن در شان آن نيست درجهء اول اثر واگر در روح واخلاط تاثير كند درجهء دوم واگر در روح واخلاط ورطوبة ثانيه تاثير نمايد درجهء سيم واگر تاثير آن درروح و خلط و رطوبت ثانيه واعضا را شامل گردد كه نهايت تاثير است درجهء چهارم واكثر آنچه تاثير او بمرتبهء چهارم باشد قاتلست مگر انكه بحسب صورت نوعيه تريا قية با اوباشد ومراتب قواى ادويه منحصر است بسه مرتبه وقوة عبارتست از سبب موجب افعال آن وفى الحقيقه افعال محسوسه اوست درموضع ملاقى مرتبه اول فعل محسوس ادويه است به سبب كيفيت متشابه كه در مبدء ايجاد او از عناصر حاصلشده ومزاج اولى نامند مرتبهء دوم فعل محسوس مزاج ثانى ذيمزاج ثانويست در ملاقى وآن از لوازم مرتبهء اولست چه آن ذيمزاج ثانوى مركب است از اجزائيكه هريك را كيفيت مزاجى اولى مختلف الاثر است مثل تسخين بعضى وتبريد بعضى واز اجتماع وتفاعل كيفيات اولى كيفيت ثانوى حاصل شده واثر آن غير آثار مزاج اجزا خواهد بود چون دع وقبض مثلا وهرچه را مزاج ثانوى طبيعى باشد مركب القوى نامند وآنچه صناعى باشد اگر مزاج ثانى را اثر موافق آثار اجزاء مفردهء اوست آنمركب را متوافقة القوه گويند واگر مخالف باشد مثلا هم تسخين وهم تبريد كند متضادة القوه نامند وطبيعت باذن خالق هريك از قوه متضاده را درمكان خود استعمال مىنمايد در صورتيكه عايق نداشته باشد مرتبه سيم از ولوازم مرتبهء اول وثانيست بواسطه افعال صورت نوعيه وبالخاصية عبارت ازو است مثل فعل حجر اليهود در تفتيت حصاة كه از لوازم كيفيت مزاج اواست كه تقطيع اخلاطه را لازم دارد ومانند اختصاص اسطو خوودوس بدماغ كه از لوازم خرارت مزاجى اوست كه تلطيف اخلاط خاصه دماغى بواسطه صورت نوعيه مىكند ومثل ترياق كه از لوازم مزاج ثانوى اواست كه بواسطه صورت نوعيه رفع سم مىنمايد بدآنكه بنابر مذهب شيخ الرئيس قدس سره ومحققين كه ببقاى صور عنصرى درمركبات قايلند بايد مراتب قوتها چهار باشند چه تصريح نموده اند كه مركب را مزاج اولى از كيفيت اجزاء متفاعله حماسه مىباشد وتاثير او مرتبه ايست از مراتب وبه دستور مزاج ثانوى را هم اثريست غير آن مثل شير كه مركبست از مائية ودينيت وجنبيت وتاثير او بمزاج ثانوى مرتبهء ديگر است از مراتب وهمچنين صورت نوعى تركيبى را اثريست غير آثار مذكوره وتاثير اجزاء غير متفاغله مركبات را مرتبهء از مراتب نشمرده اند وقياس مقتضى است كه قوتها بقدر فواعل باشند واندراج مرتبهء اثر صورت نوعيه اجزاء غير متفاغله غير مماسه در تحت مرتبهء اثر صور نوعيه تركيبى ظاهر نيست مخفى نماناد كه بعضى از مركبات بصور نوعيه اند مثل خاك مخلوط به آب وكفى كه مركب است از آب وهو وبخاريكه مؤلف است از آب و آتش و هر چه با صورت نوعيه است يا محكم التركيب مىباشد به حدى كه تحليل اجزاء وعنصرى او ممكن نباشيد مثل طلا يا تحليل او بسيار دشوار باشد مانند ساير متطرقات وآنمعادن سبعه است وگويند بسايط متطرقات زپيق وكوكرد است چه هركاه هر دو جزء در نهايت خوبى جوهر بوده كوكرد وقوة ناريه صابغه غالب باشد صورت ذهنى پذيرد واگر؟؟ غالب باشد باقوة بارده صورت فضى كيرد وچون اجزاء ردى الجوهر بود كبريت كم باشد باقوة مائية صورت قلعى يابد وهر
(٤)