انصاف ودانش واستقراء پوشيده نخواهد وچون والد وجد اين بيبضاعت منتسب بخادمى در گاه خواقين كامكار وسلاطين عاليمقدار وخاندان بهيهء مرتضويه ودودمان مضيهء عليهء صفويه بوده اند واين بيمقدار نيز بميامن اخلاص موروثى بملازمت ركاب سپهر انتساب خلاصهء ذريهء پيغمبر ناصر چاكران ائمه اثنى عشر حافظ ملت بيضا خاتم الانبياء ناشر مذهب حق ائمه هدى شاهنشه پادشاهان خاقان بن خاقان بن خاقان سلطان خواقين جهان سكندر حشمت صاحبقران سليمان شان بالقدر والاسم والمكان لازال مؤيدا بالتاييدات السبحانيه ومؤبدا بابدية الجلال الربانيه مفتخر وسرافراز بود لهذا اين مجموعه مسمى بتحفه المؤمنين را مسمى؟؟ سامى ونام كرامى آنمالك الرقاب موشح ساخت و با وجود عدم لياقت اين اراده از آنست كه خدمتى از اين لايقتر بدرگاه شاهنشاه نمىدانست پاى ملخى نزد سليمان بردن عيب است وليكن هنر است از مورى التماس از ناظران اين نسخهء سقيم انكه اگر خطائى مشاهده نمايند لباس اصلاح پوشند وبمجرد كتابت كتاب لفظ آفرين بدون مقابله وتصحيح صاحب دردان بر اين كتب طبى نكردند واين مجموعه مشتملست بر تشخيصات ودستورات وتشخيصات مبنى است برنج تشخيص تشخيص اول در بيان سبب اختلاف اقوال اطبا در ماهيات وقوة وقدر شربت ادويه وشروط اخذ هر دوا و ذكر درجات وانقسام قوتها باقسامه تشخيص ثاني در ذكر صفات افعال ادويه و بيان افعال كليه ومثابه وآن وتفسير اسامى ومعانى لغاتى كه در طى انشاء اينمجموعه مذكور مىشود ودر كتب ادويه مفرده مدار عليها است تشخيص رابع در مداواى سموم تشخيص خامس در بيان اوزان وآنچه به آن متعلق است ودستورات منقسم است بسه قسم اول در بيان اعمالى كه متعلق است بادويه مفرده مثل شستن وسوختن ادويه وتحميص وتشويه وامثال آن وطريق آشاميدن عشبه وچوب جپنى وماء الجبن ومانند آن واعمال غريبه قسم دوم دربيان اعمالى كه متعلق است بادويه مركبه وذكر معاجين؟؟
وساير مركبات قسم سيم در معالجات با رعايت اختصار اللهم وفقنى لاتمامه فانك على كليشئ قدير وبعونك تيسر كل عسير تشخيص اول در بيان سبب اختلاف اقوال اطبا در ماهيت وخواص وقدر شربت ادويه وشروط اخذ آن وذكر درجات وقوتها بحسب مراتب بر ارباب فطانت پوشيده نماند كه چون اكثر ادويه بحسب اماكن وفصول اربعه وبجهة خشكى وترى وتازگى وامثال آن مختلفة الصورة والماهيته ميباشند هرگاه شخصى آن را در بلدى دون بلدى يا در فصلى دون فصلى يا درحين تازگى يا درزمان خشكى يا در وقتيكه نارس بوده ومثلا مشاهده كرده باشند بموجب محسوس خود بيان شكل ورنگ وطعم وغير آن نموهد وديگريكه در غير احوال واوقات مذكوره ملاحظه كرده بيان ماهية آن را موافق اول ننموده واحاطه بر جميع احوال هر چيز مقدور شخص واجد نيست وبه دستور هريك ازخاصيت ونفع وضرر آن را بحسب اطلاع خود ذكر كرده وظاهر است كه منحصر در آن نيست وبحسب اختلاف اوضاع فلكى وامزجهء مختلفه تغييرات بسيار واقع شده ومىشود لهذا باعث اشتباه در ماهيته وقوة وخاصيت اكثر ادويه گرديده وظاهراست كه قدر شربت را بعضى نسبت با مزجهء سابقه داده وجمعى قياس بمعتدل المزاج وبعضى قدر يرا منظور داشته اند كه كمتر او را مؤثر ندانستهاند وبعضى اكثر مقدار را اعتبار نموده اند كه زياده از ان استعمال نتوان نمود وجمعى نسبت بضعيف المزاج وقومى موافق قوى المزاج قدرى معين ساخته اند واولى مراعات حد وسط واحتياط است اما شرط اخذ ادويه آنستكه هرچه حيوانى باشد ازحيوان صحيح الجسم جوان در فصل بهار در حين حيوة يا فاصله بعد ازذبح بايد گرفت وآنچه معدنى باشد در اوايل زمستان وبايد معشوش بخاك وساير كثافات نبوده باشد ودررنگ وبو وجوهر معيوب نباشد واز معادن مشهور به آن بلد بهتر است واز نباتات ثمر را بعد از رسيدن وقبل از سقوط مگر آنچه نارس آنمطلوب باشد در آنصورت قبل از تمامى نمو وپر آب شدن بايد گرفت وبرگ را بعد از تمامى نمو وقبل از زرد شدن وتخمها را بعد از استحكام و؟؟
خشكى وگلها وشكوفها را بعد از شكفتن وقبل از پژمردگى مگر گل سرخ را كه قبل ازتمامى شكفتن بهتر است وشاخها را بعد از تمامى نمو وقبل از خشك شدن؟؟ را بعد از استحكام ثمر تاوفت ريختن برگ بلكه آخر فصل خريف وصمغ وعصاره را در اول ريختن شكوفه ميبايد گرفت وبايد وقت اخذ آخر روز وقبل از طلوع آفتاب وبعد از غروب نبوده وهوا صاف باشد وحفظ ادويه درمكان نمناك وجاى بسيار گرم و در آفتاب نبايد نمود مگر مطلب خشكى او باشد وهر چه از آفتاب قوتش زايل شود در سايه خشك بايد كرد بدانكه تاثير دوا بالذات بكيفية است وغذا تاثيرش بكمية وتاثير دوا در مزاج معتدل بالذات منحصر است بچهار مرتبه چه هرچه بقدر اعتدال بعد از ورود ببدن معتدل ومتغير شدن اولا از كيفيت بدنى اگر بدن ثانيا تغير محسوس از اثر او نيابد واز تكرار وزياد مقدار اثر او بقدر سهلى محسوس شود آن را معتدل گويند واگر تغير خفى دهد واز تكرار استعمال وزيادتى مقدار بحد ظهور رسد درجهء اول نامند وهرگاه تغير ظاهرى غير خفى دهد درجهء ثانى واگر نهايت تغيير دهد وبمرتبهء فساد طبيعت نرسد درجه ثالث وهرگاه طبيعت را فاسد سازد وبحد؟؟