عنقود است ومعجونيرا نيز نامند ام الخلود نوعى از حلزونست بلغة مصر و آن دلينس است اما غيرون بعبرانى خرنوب نبطى است اماطيطس بيونانى شادنج است اموليقون بيونانى ابار است امعداليا بيونانى لوز است امورعى برومى عكر الزيت است امعاسين برومى آبغوره است امرود اسم فارسى كمشرى است امله سار بهندى گوگرد فارسى است انبليس بيونانى ما اسم نباتيست ما بين شجر و گياه و در ستوره زار ومواضه آفتاب رويد برگش مثل برگ عدس و شاخش به قدر شبرى وبيخش باريك و كوچك و گلش سرخ مايل به بنفشى و بدبو و تخمش در غلاف رقيقى و قسمى از آن كوچك برگ و ساقش مرتفع مىشود در اول گرم و در دويم خشك ومفتح ومحلل ومدر بول وباقوهء قابضهء و تخم وبيخ و گلش جهة عسر بول و درد كرده وبغايت مفيد و با سكنجبين جهة صرع وفرزجهء او با روغن گل و شير بز جهة صلابت رحم و روم آن بسيار نافع و در ور برگش جهة زخمها و روئيدن گوشت مؤثر وقدر شربتش از يك مثقال و تا نيم دو مثقال است انفرا بيونانى اسم نباتيست كوچكتر از درخت انار و برگش مثل برگ بادم وعريضتر از آن و گلش شبيه به گلنار و از آن بزرگتر وبيخش سفيد و كوچك و چون خشك شود بوى شراب از آن آيد ومنبت او كوهها است و مخصوص بزمانى نيست معتدل ومفرح و در نشاط واسكار قريب به شراب وبالخاصية جهة رفع توحش وجنون وتقويه ء حواس وذهن بغايت مفيد حتى اين كه چون حيوانى از بيخ و برگ و شاخ او بخورد باعث انس او مىشود و ضماد برگ او جهة منع زيادتى قروح خبيثه نافع و مؤثر است انف العجل بلغة مغربى اسم ثمريست شبيه به بينى گاو و نبات او ما بين شجر و گياه و ربيعى و برگش شبيه به برگ كاسنى و از آن ريزه تر و گلشن بنفش شبيه به شب بوى بنفش و از آن ريزه تر و معتدل و با قوهء محلله ومدرحيض و آشاميدن طبيخ برگ او بالخاصية جهة رفع سموم نافع ونطول او محلل صلابات و مسكين درد گزيدن هوام است اندر وطاليس بيونانى اسم نباتيست منبت او ساحل بحر روم شبيه باشنان و بسيار سرخ و بىبرگ و تخمش در غلاف مثل غلاف مثل علاف نخود و تلخ وشد و در مغرب گلاخ وملاح نامند و ظاهرا نوعى از قاقلى باشد در اول سيم گرم و خشك ومدر بول ومفتح ومحلل و تخم او وطبيخ او جهة استسقأ مجرب اطباء وجهة نقرس و سنگ مثانه وعسر بول واحتباس حيض شربا و ضماد او طلاء و جلو شا نافع وقدر شربتش از تخم يك مثقال با شراب و امثال آن و از طبيخش با شكر يا شراب يا سركه تا ربع رطل انكيز مؤلف جامع الادويه امين الدوله گويد كه او گياهيست منبتش حريم جبل گيلان چون بر روى آن نشسته بر روى زمين بخوابانند روز ديگر آنچه قسم نر است راست مشاهده كنند و آنچه ماده است به همان هيأت مىماند وبلغة صقاليه خاوانى نامند گرم و خشك و ضماد برگ خشك او با آب گوگرد در يك روز بهق راز ايل مىكند و تخم تر او لغاءست مورث تعوظ مردان و از قسم ماده موجب شده تعشق زنن و اندكى از و با شراب منوم قوى به حدى كه تا سه شبانه روز مثارب او بيدار نشود و خوردن روغن زيتون با آب گرم رفع خواب او مىكند وقدر شربتش تا دو درهم اناغالس بيونانى اسم گياهيست برگش شبيه بمرزنجوش و مايل باستداره و شاخ هاى او منبسط بر روى زمين ومرتبع وثمرش مثل غلافى ودانهاى او به قدر خشخاش و بسيار شد و تلخ وكل قسم ماده لاجوردى و قسم نر بغايت سرخ مىباشد و در آخر دويم گرم و خشك وجالى و جاذب ومجفف بيلذع ومفتح شده و آشاميدن آب او و تخم او جهة گزيدن افعى و ضماد شن جهة بيرون آوردن خار و پيكان از اعضأ ومنع زياده شدن قروح خبيثه و جلاى آثار وغرغرهء آب برگ قسم مادهء او جهة تنقيهء دماغ از بلغم وسعوط در طرف مخالف جهة درد و دندان واكتحال او با عسل جهة قروح چشم و جلاى باصره وجرب و كهنه وسبل نافع ومورث سحج ومصلحش صمغ عربى وقدر شربتش از نيم مثقال تا يك مثقال وبدلش عرطنيثا انس النفس نباتيست ربيعى شبيه بجر جير و برگش بيتشريف و گلش مثل تره تيزگ زرد نمىباشد و برگهاى سفيد احاطه بر گل او دارد و با حركت آفتاب ميل مىكند و مثل شاهدانه با عدم حركت هو حركت مىنمايد و ساقش مربع و مايل به سياهى و در مصر و اطراف شام بسيار است و در مجارى آبها مىرويد و چون حيوان شيردار از و بخورد شيرش زياد مىشود و خوردن آن شير باعث نشاط و سرور مىگردد و درد دويم گرم و در بيوست معتدل و در فعل ما يب مناسب شراب صرف ومدر فضلات كه عبارة از بول و شير و حيض و عرق باشد و مقوى حواس وطبيخ او دراز الهء مموم و تفريح مثل شرابست بدون مستى وخمار و اندكى از گلش به دستور همين اثر مپختد وخلل به عقل نمىرساند و مقوى حافظه وقطور عصارهء او جهة قلع بياض چشم مفيد و چهار درهم از تخم او با مفنج يا شير گوسفند مهيج باه شخص صد ساله است ومجرب دانستهاند ومفتح شده و رنگ رخسار را سرخ كند وبدترا فربه سازد وير فانر از ايل گرداند ومضر كرده ومصلحش عسل واكثارش مورث درد مفاصل وقدر شربتش تا پنج درهم و از عصاره وطبيخش تا هجده درهم وبدلش آب انگور مطبوح با دارچينى و زعفران و چون كوبيده آب آن را با شكر شربت بسازند جهة ماليخوليا و مواد سوداى وبغايت نافع است انسان چرك گوش آدمى مولد رياح وكشنهد و ضماد او جهة شقيقه نافع و استخوان او مولد امراض مهلكه و مداومت او مورث كورى و در و استخوان پوسيدهء او در منع زيادتى آكله مجرب و آشاميدن استخوان سوختهء او سه روز هر روز يك مثقال با مثل او شكر جهة صرع و عرق النساء و مفاصل بغايت آزموده است و آب دهن ناشتا كشندهء گرم گوش وهواميكه در گوش رفته باشد وترياق گزيدن عقرب ورتيلا و كشندهء مار وهوام است وجهة قو باد آثار قروح وطرفه وبياض چشم و با سركين عصفور جهة قطع ثاليل وقوبأ وبتنهائى جهة قطع نزف الدم وانه مال جراحت و با عسل جهة كلف وجلاى آثار وحه نافع و ضماد كننده مضوغ انسان خصوصا كه ناشتا باشد جهة نضج وتحليل او رام و بستن دندان انسان
(٣٤)