مفيد است و چون با مرواريد و مرجان سوخته و شكر بالسويه جهة ازالهء بياض عين مؤلف تذكره مجرب دانسته است انفحه به فارسى پنير مايه نامند و از هر حيوانى در حين ذكر آن حيوان مذكور مىشود و مجموع او تا درجهء سيم گرم و خشك وملطف ومحلل وباقوه ترياقيه و منجمد كنندهء كل ذائب وائب كل منجمد مثل خون و شير كه در معده و اعضأ منجمد شده باشد و مانع رعاف وحابس اسهال مزمن وسجح ونزف الدم ونفث الدم وسيلان رحم و دافع اختناق رحم و درد شكم و روده و با سركه محلل خون منجمد در معده مجرب دانستهاند و پنير مايهء خركور و بز كوهى و آهو و شتر وفيل به قدر نخودى بغايت مبثهى اندانتله جدواراند لسى است بغلة آنجا اسم پنجيست صلب و قسمى از او سياه و كثير الفروع و بزرگ به قدر بنج كولان وفروع او شبيه بريشه بنطافلن و مغزش سرخ و طعمش مثل طعم دانهء شفتالو و برگش مايل به سرخى و شبيه به برگ عنب الثعلب و انبوه و قسمى سفيد و برگش مثل برگ سنا مايل به زردى و خشونت و طعمش شيرين و رايحهء برگ او اندك شد و با عطريت و نسبت لنتله بلاد اندلس و چين است سفيد او در آخر دويم گرم و خشك و در رفع سم هوام ضعيفتر از قسم سياه ومستعمل او برگ اوست وجهة تحليل رياح و تسكين دردهاى باطنى نافع وقدر شربتش تا دو مثقال و پخش كشندهء حيوانيست به غير انسان و محرك ماه و سياه او در آخر دويم گرم و خشك و مثل جدا وارترياق سموم و از آن ضعييفتر و مستى ومسخن معده و جگر ومحلل مواد بلغمى و پخته او در شراب قاطع بواسير وحمول آن مقوى رحم ومحلل ورم آن ودرم ساير اعضأ وتدهين به روغن او موجب درازى مو بغايت مؤثر ومورث خناق وكرب ومجفف رطوبات ومصلحش روغن كنجد و شيرينى وقدر شربتش يك قيراط و بغدادى گويد كه در حوالى او گياهى مىرويد كه چون گوسفند بخورد مىميرد مثل گياه پيش و از خورد گياه انتله رفع سميت او مىشود وبلغة آنجا گياه مزبور را اطواره گويند و مؤلف تذكره گويد كه گياه انتله كشنده حيوان است انب بادنجانست انقرويا اسم رومى بلادر است انجدان رومى سياليوس است و گويند كاشم است اندراسيون بخور و الاكراد است اندر وصارون واندر بيلون بيونانى اسم قاسنى است و مؤلف جامع تميمى اندر وصارون را بلغة يونانى لسان العصافير مىداند انا غورس بلغة رومى اناغالس است اناغليس بيونانى اذان الفاراست انفوا نقون مريحه است انجبات اسم اقسام مربا است مثل زنجبيل پرورده وآمله و غير هما است انفافين برومى حصرم است انجل خطمى است انوديا عصارهء قتاء الحمار است انار كيوع خشخشاش است انوميا شقايق النعمانست اند يقيا بيونانى وانطونيا برومى كاسنى بستانيست انقليمن بيونانى بهار و آن نوعى از اقحوانست اناليقى انجره است انجره السودا حشيشه الزجاج است انبوب الملك وانبوب الراعى نوعى از ابرونست انجوج عود است اندر وسامن نوفار يقونست وبمثعه شامى اندرونيا گويند آنس به عربى اسطو خودوس است اناكير اسم نبطى انا غالس است انداموس بيونانى اسم ماش است انحفطبا جنار است انفاق روغن زيتون نارسيده است انجرك مرزنجوش است انجيده فراسيون است انبوس نانخواه است انساثا مويزج است انفون درومنتين وبيونانى درياس است انبار يقن خنثى است انبالس لوقا بيونانى قاشر است انبالس؟؟؟؟ است انجسا والقليا وانجوسا وانيسا ويوس ابوخلسا است انفافيون بيونانى آبغوره است اناظه يونانى اكتمكت است انيرون وج است انجير به فارسى تين است انكور به فارسى عنب است انار به فارسى رمانست اناريجه بلعه مازندران قسمى از خراست انوق زخمه است انجير بغدادى بار رقع يمانيست و در مصر آن را انجير فرنگ گويند انقود اسم فارسى و تركى؟؟ است اناردان به فارسى حب الرمانست اناردان دشتى به فارسى حب القلقل است انجكك به فارسى اسم وانج ابروج است اندرز اسم فارسى حجر البقراست انكبين به فارسى عسل است انبلى بهندى اسم تمر هنديست انكوزه به فارسى حليث منتن است انده اسم هندى بيض است اندران بهندى اسم حنظل است انولا بهندى اسم آملج است اندر جو بهندى لسان العصافير است اوز اسم جنس مرغابيست و گويند مراد از او نوع كبير است و مجموع او در دويم كرم و تا آخر دويم ترو مستمن و غليظ الغذاء است ودير هضم و در مبرود محرك باهاند و هرگاه در ادويه حاره بپزند بهتر است وآبكامه آب انار مصلح اوست و طلاى مغز سر او جهة ورم مقعد آزموده است وبيه او جهة صلات باوشقاق مقعد وجلد وتقشر جلد وداء الثعلب وحيه وجهة رفع اذيت آبى كه در گوش رفته باشد و با آرد باقلا جهة ورم پستان بالخاصيه مفيد و زردهء تخم او جهة افزونى عقل وقطور او با روغن زيتون نيم گرم كرده در رحم جهة احتباس حيض نافع و گوشت او كه مهرا پخته باشند جهة التيام فتوق و زياده كردن بيه كرده و ريزانيدن سنگ كرده و مثانه مؤثر و مؤلف جامع الادويه گويد كه چون خون او را با آب نمك بنوشند جهة درد مثانه بسيار نافع و پوست تخم او مسحوقا جهة اسهال و موى بهترين ادويه و بيضه وزبل او جهة سرفهء خشك مفيد است او نوما بيونانى بمعنى مسقط الاجنه است و آن نوعى از ابوخلسا است كه هو چوبه نامند و برگش دراز و باريك تر و نرم تر از هو چوبه وبيكل وبيساق وبيثمر و مايل بسيار بغايت گرم وشد و تلخ وباسميت و خوردن او خطرناك و طلاى او محلل مواد غليظه و گويند ثمن
(٣٧)