مراجعه باطباء خوددارى مىكرد و با اصرار (دوستانش) حاضر شد كه پزشك ها او را معاينه كنند، جمعى از پزشكان را براى او حاضر ساختند و هر پزشكى كه او را معاينه مىكرد و دستورى بوى مىداد هشام از او مىپرسيد آيا مرضم را تشخيص داده اى؟
بعضى مىگفتند خير، بعضى مىگفتند بلى. از آن پزشكى كه مىگفت بلى، مىپرسيد كه مرضم چيست؟ وقتى كه پزشك بعقيده خودش نوع بيمارى را بيان مىكرد، هشام او را تكذيب مىكرد و مىگفت بيمارى من جز اين است كه ميگوئى. پزشك مىگفت پس به نظر خودت بيماريت چيست؟ مىگفت بيمارى من بيمارى قلبى و علتش ترسى است كه بر من عارض شده (تنقيح المقال).
(13) علت بدبينى هرون و خشمش بر هشام با اينكه يحيى بن خالد برمكى به هشام اظهار علاقه مىكرد و مدتى هشام از نزديكان مخصوص او بود و رياست مجالس مناظره دربار را به او واگذار مىكرد، به دو جهت نسبت به او بدبين شد.
1 - چون هشام اعتراضاتى به فلاسفه داشت ونظريههاى آنان را انتقاد مى كرد و يحيى بن خالد برمكى از طرفداران فلسفه بود.
2 - هرون نظر به كمالات و بيانى كه راجع به پيغمبر در يكى از مناظراتش از وى شنيده بود به دو علاقهمند بود. يحياى برمكى از تقرب هشام نزد هرون وعلاقهاش بوى از مقام خود بيمناك شد و وسائلى فراهم كرد كه هرون را نسبت به هشام بدبين سازد و خشمش را بر وى برانگيزد.
مرحوم مامقانى مىنويسد: يحيى بن خالد براى هشام پيغام داد من دليل بر فساد مذهب شيعه اقامه كرده ام و آن اينست كه شيعه گمان مىكند قيام و قوام دين بسته بوجود امام زنده است با اينكه امروز كه موسى بن جعفر در زندان است شيعيان خبرى از مرگ و زندگى امامشان ندارند. هشام با اتكاء به قاعده استصحاب در پاسخش گفت تا زمانى كه مرگ امام براى ما ثابت نشده ما امام را زنده مىدانيم و