" ضرار ": خير.
" هشام ": پس ثابت شد كه آنچه ملاك امامت است ظاهرا و باطنا در على بوده ولى براى پيشواى تو هنوز ظاهرى هم ثابت نشده است والحمد لله.
(5) مناظره هشام بن الحكم با عبد الله بن زيد اباضى رئيس خوارج دانشمند سابق الذكر در كتاب نامبرده مناظره ديگرى از هشام نقل كرده كه ما ترجمه آن را براى خوانندگان محترم مىنگاريم:
" هرون الرشيد (خليفه عباسى) خواست كه مناظره هشام را با خوارج بشنود امر كرد او را با " عبد الله ابن زيد اباضى " كه رئيس خوارج بود حاضر ساختند و خود در جايگاهى نشست كه سخن آنان را بشنود و ايشان او را نبينند، سپس به " يحيى برمكى " دستور داد كه " بعبد الله " بگو از " هشام " سؤال كند. " يحيى " به " عبد الله " گفت از هشام سؤال كن.
" هشام ": خوارج را بر ما سؤالى نيست.
" عبد الله ": چرا و چگونه چنين باشد؟
" هشام ": زيرا شما جماعتى هستيد كه در ولايت مردى و تعديل او و اقرار به امامت و برتريش با ما متفق بوديد سپس از ما جدا شده او را دشمن داشتيد و از وى بى زارى جستيد ما بر همان اتفاق سابق هستيم و از شهادت قبلى شما به نفع خود استفاده مىكنيم و مخالفت لاحق شما به مذهب ما زيانى وارد نمىكند و ادعاى شما عليه ما پذيرفته نيست زيرا كه اختلاف شما پس از اتفاق مؤثر نيست، چه گواهى دشمن به نفع دشمن قبول مىشود ولى گواهى دشمن به زيان دشمن مردود است.
" يحيى بن خالد ": اى هشام عبد الله را به حد الزام نزديك كردى لكن با وى مماشات و مدارات كن چون امير المؤمنين دوست دارد كه با او مماشات كرده بيشتر سخن گوئى.