آنان صحبت مى كرد - اقرار و اعتراف كرده اند.
كتابهايى در زمينهء احتجاجات آن حضرت گرد آورى شده است كه مبين اين واقعيت است. همانند:
گفتگوى آن حضرت با " ثنويه " يعنى دانشمندانى از ايران كه مطالبى از عقايد زردتشتيان را مطرح مى كردند.
محاجه با دانشمندان مشهورى از " دهريين وماديين " كه اظهار مى داشتند " آفرينش مبدأ ومعادى ندارد ".
در اين زمينه مطالبى بسيار زنده و مؤثر دربارهء " توحيد " از طرف امام (عليه السلام) به جامعهء بشريت عرضه شده است.
بياناتى كه آن حضرت در زمينهء توحيد اسلامى و نبوت و انبياء و رسالت پيامبر اسلام، با رهبران مسيحيان آن روز داشته اند كه به لقب " جاثليق " (كاتوليك) از آنان نام برده مى شد.
همچنين احتجاجاتى كه با دانشمندان و بزرگان ملت يهود كه لقب " رأس الجالوت " داشتند و مأمون از آنان براى طرح مطالب خود در محضر امام دعوت مى كرد.
مباحثاتى كه با " زنادقه " صورت مى گرفت كه با اشاعهء اشكالات و ايراداتى، اذهان مردم را نسبت به حقايق اسلامى مشوب مى ساختند و كسى نبود كه بتواند با منطق خودشان آنان را قانع و مجاب سازد.
هر يك از اينها در جاى خود، شايان بررسى مستقل و قابل عنايت و توجه است.
اما آنچه در همهء اين موارد چشمگير بود اين بود كه تمام كسانى كه با آن حضرت روبرو مى شدند و مباحثاتى انجام مى دادند در برابر كمالات معنوى امام (عليه السلام) تسليم مى شدند و جز قبول حق، و اقرار و اعتراف به مقام شامخ علمى امام و صحت مطالبى كه مى فرمود، چاره اى نداشتند. و اين مسأله خود موجب شهرت فوق العادهء آن حضرت، در زمينهء احاطهء كامل علمى و شايستگى همه جانبه از نظر رهبرى مى شد.
اين گونه بحثهاى اعتقادى و فكرى در اين شرايط اجتماعى، بسيار حساس و ارزنده