البته دعوتى مصرانه و پيگير كه سرانجام به شهادت آن حضرت منجر گرديد.
امين كه برادر بزرگتر مأمون بود و مادرش " زبيده " بانوى اول دستگاه خلافت هارون بود، از طرف پدر به عنوان جانشين نخستين، تعيين شد و قرار بود برادرش مأمون بعد از او خليفهء مسلمين گردد!
اما أمين پس از مرگ هارون، كه به خلافت رسيد، در نظر گرفت خلافت اسلامى را در انحصار خاندان خود قرار دهد و نمى خواست طبق سفارش هارون، بعد از او خلافت به برادرش مأمون برسد، چون مأمون از طرف مادر نه از عرب بود و نه از بنى هاشم.
البته بر سر اين موضوع، جنگ ميان آن دو برادر درگرفت و در جريان همين زد و خوردى كه بين لشكريان او و طرفداران مأمون واقع شد، امين به قتل رسيد و زمينه براى خلافت مأمون كه به حمايت طرفداران ايرانى خود، بزرگترين مانع را براى احراز مقام خلافت، از ميان برداشته بود، فراهم گرديد.
مأمون در زمان پدرش از طرف وى والى خراسان بود. او بعد از درافتادن با برادرش بر سر خلافت و كشتن برادرش امين مركز خلافت را از بغداد، به مرو انتقال داد.
مأمون به خيال خود با از بين رفتن برادرش امين و سركوب كردن طرفداران او و تبليغات دامنه دارى كه هواخواهانش به نفع او انجام دادند، راه را بر رياست مطلقهء خود هموار كرده بود، اما پس از اين جريان، متوجه يك مسأله اساسى گرديد و آن اين بود كه احراز مقام رياست مطلقهء، كافى نيست و عمدهء كار، حسن ادارهء آن است و اين كار به پشتوانهء اساسى نيازمند است.
دو نكتهء زير، ذهن او را سخت به خود مشغول ساخته بود و مى دانست كه:
اولا، دستگاه حاكمه از وجود يك ركن مهم علمى و معنوى كه بتواند پشتوانهء حل مشكلات از جهات مختلف باشد، خالى است. و اين كمبود با علماى موجود در دستگاه خلافت عباسيان كه غالبا متملق و بى مايه بودند تأمين نمى گردد. زيرا او به روحيات و درجهء همت متصديان شاغلان امور علمى و دينى موجود آگاهى داشت و به خوبى مى دانست كه مدعيان ومسندنشينان اين كار، صلاحيت و جامعيت لازم را براى انجام