صورت ذهنيه اين مفهوم است كه مصداق بر خلاف اوست. و مراد از عدم امكان ادراك خدا عدم امكان ادراك كنه و حقيقت او است نه تصور به وجه اجمالى. و اگر اين اندازه از تصور هم غير معقول باشد تصديق بوجود و توحيدش معقول نخواهد بود، چه تصديق بوجود چيزى بدون تصور آن به وجهى از وجوه محال است، و چون ما مكلف بتوحيد و معرفت خدا هستيم بايد به وجهى كه از حد نفى و تشبيه خارج باشد به توانيم او را تصور كنيم. مرحوم ثقة الاسلام كلينى در اصول كافى بابى براى جواز اطلاق شيئ بر خدا منعقد نموده و رواياتى جز اين روايت نيز آورده كه ما ترجمه دو روايت را براى خوانندگان گرامى ذكر مىكنيم:
1 - " ثقة الاسلام كلينى " بسند خود روايت كرده كه از " ابو جعفر دوم " يعنى " حضرت تقى جواد " امام نهم عليه السلام پرسيدند آيا رواست كه به خدا شيئ (چيز) گفته شود؟ فرمود: آرى، لكن گوينده بايد او را از حد تعطيل و تشبيه خارج گرداند. يعنى نه اينكه هستى و صفات كمال را از خدا نفى كند، و نه اينكه خدا را با ممكنات و مخلوقات در حقيقت صفات و عوارض شبيه و شريك قرار دهد.
2 - " ثقة الاسلام كلينى " بسند خود از " حضرت باقر " (ع) روايت كرده كه فرمود خداوند از مخلوق خويش خالى است (يعنى خداوند از اتصاف به مخلوقات و صفات آنها منزه است. پس صفات خداوند زائد بر ذاتش نيست، چه قديم باشد، چنان كه اشاعره توهم كرده اند و چه حادث باشد، چنان كه كراميه گفتهاند، چه اگر صفاتش زايد بر ذاتش باشد لازم آيد كه مخلوق خدا باشد و اتصاف خداوند به مخلوقش محال است، چه اتحاد جهت فاعل و قابل و فقدان خالق كمال از كمال لازم آيد و نيز عروض ماهيات ممكنه بر وجود خدا چنان كه بعضى از صوفيه گفتهاند معقول نيست) و مخلوقش از او و صفاتش خالى مىباشد و هر چه نام شيئ بر آن اطلاق شود جز خداى جهان مخلوق او مىباشد (يعنى در هيچ يك از مخلوقاتش به هيچ وجه حلول نمىكند. بنابر اين گفتار عيسويان داير به اينكه خداوند جوهر، يگانه است ولى