" او سيد و بزرگ بنى هاشم در عصر خويش بود مأمون او را تعظيم و تجليل مى نمود و در برابر او خضوع مى كرد و گاهى خود را در وجود او فانى مى ساخت ".
6. صلاح الدين خليل صفدى (696 - 764 ه): مورخ، اديب، لغوى، صاحب تأليفات زياد از جمله: " الوافى بالوفيات " كه در 30 جلد قرار دارد. دربارهء امام رضا (عليه السلام) مى گويد:
" على بن موسى رضا (عليه السلام) يكى از ائمهء اثنى عشر و سيد و سرور بنى هاشم در زمان خود بود و مأمون نسبت به او خضوع مى كرده و در احترام او مبالغه مى نمود، تا آنجا كه او را ولى عهد خود ساخت و آن را به سر تا سر مملكت پهناور خود، اعلام كرد ".
7. خيرالدين الزركلى: مى گويد: " ابوالحسين على بن موسى كاظم بن جعفر صادق ملقب به " رضى " هشتمين امام از ائمهء دوازده گانه نزد اماميه است او از اجلاء و بزرگان اهل بيت و فضلاى آنهاست. مأمون عباسى او را خيلى دوست مى داشت چنان كه او را بعد از خود ولى عهد خويش ساخت و دخترش را به ازدواج او درآورد، و به نام او سكه زد ".
8. مسافر: دربارهء آن حضرت مى گويد: " مسافر گفت: من در منى نزد حضرت رضا (عليه السلام) بودم، يحيى بن خالد در حالى كه صورت خود را با دستمالى جهت نگهدارى از غبار پوشانده بود، از كنار ما رد شد حضرت رضا فرمود: بيچاره ها نمى دانند در اين سال چه بر آنها وارد خواهد شد؟ پس آنچه دربارهء آنها بنا بود بشود، فرمود: از اين عجيب تر آن كه من و هارون - در حالى كه دو انگشت سبابه و وسطى خود را به هم مى فشرد - با هم و در كنار هم خواهيم بود. مسافر مى گويد: من معنى اين حديث را نفهميدم مگر بعد از فوت حضرت رضا (عليه السلام) كه در كنار هارون دفن شد ". (1) 9. ابوعثمان مازنى: از مبرد نقل مى كند كه گفت: " از على بن موسى الرضا (عليه السلام) سؤال شد آيا خداوند بندگان را به عملى كه قادر به انجام آن نيستند، تكليف مى فرمايد؟ فرمود:
خداوند عادلتر از آن است. گفتند: آيا بندگان قادرند در مقابل ارادهء خدا آنچه خود مى خواهند عمل نمايند؟ فرمود: آنها عاجزتر از آن هستند ".