دستور گرفتن روغنهاى خوشبو مانند بنفشه وبهار نارنج وساير گلها بايد بادامرا مقشر نموده وبا بنفشه وبيد مشك ومانند آن در كيسهء كرباس كرده بدست ماليد وبعد از جذب رطوبة بادامرا بايد خشك نمود وباز با تازه انجير بدست ماليده وتكرار عمل كرد تا به حدى كه چون بادام را ريزه كنند اثر رنگ يا بوى انجير در جوف او ظاهر گردد وبعد از آن خشك كرده بكوبند داند كه آب پاشيده كرم كرده بفشارند تا روغن جدا شود هر گاه با گلسرخ به دستور اين عملمنايند بغايت روغن معطر شود وهمچنين با صندل وامثال آن ميتوان ترتيب داد بجاى بادام كنجد مقشر وپسته وفندق وامثال آن ميتوان كرد ودستور گرفتن روغن عنبر وحصى لبان كه به فارسى حسن لبه گويند وروغن مصطكى وحل جميع صموغ واو بقدر مضاعف مىشود واو عبارتست از دو پياله كه يكى آب داشته باشد وبر روى آتش باشد تا آب در او جوشد وديگرى در ميان آب بوده دواى مقصود داشته باشد تا از حرارت آب جوشاك آن دوا در روغنى كه درآن پياله است حل شود وهمچنين است حل رفته وموميائى وامثال آن پس عنبر وامثال او را ريزه كرده با روغنى كه خواهند مخلوط نموده در پياله چينى ومانند او گذاشته پياله را در آب جوشناك گذارند وبر همزنند تا همه حل كردد وهر گاه حل فقط وسيلان عنبر وزفت وغيره مطلب باشد بدون روغن در پياله مضاعف گذارند تا؟؟
گردد دستور گرفتن روغن تخم مرغ به دستورى است كه زردهء تخم مرغ پخته را در تا به به حدى بر همزنند كه قريب بسوختن شود پس افشرده روغن بگيرند وطريقى كه بقرع وانبيق گرفته مىشود ودر طريق پنجم مذكور است دستور گرفتن روغن گوگرد جهة درد مفاصل ومواد بارده نافع ومحلل ز ملطف قويست وصبانع سطح ظاهر اوست بلون رابع وگويند در اعمال طريق پنجم دخلى عظيم دارد گوگرد صاف شقافرا نرم سائيدهء ودر قدح مطين كرده وبر روى آتش نرمى گذاشته بشير تازه تسقيه كنند تا دو چندان يا سه چندان او را جذب كند پس در كفچه آهنى لوله دار كرده بر افروزند واندك كج نگاهدارند تا روغن از لوله كفچه داخل ظرف ديگر گردد وبايد بعد از بر افروختن گوگرد كفچه را بر روى شعله بدارند تا آسان بچكد عرق فتنه جهة تحليل رياح وتقوية اعضاى رئيسه ومعده نافع واز عطرياة مشهوره است بهار سنجد نارنج نارنجك شيرازى دواله ريشهء والاحسن لبير پنج سنبل الطيب صندل سفيد سعد كه طبيلاق گويند عود قمارى سيعهء سايله بهار انگور علف هندى سوسنبر پوست نافه مشك بقدريكه مقدور باشد در عرق بهار وگلاب وعرق صندل وامثال آن بقدريكه چهار انگشت بر سر آيد خيسانيده عرق بكشند ودر دهن ينچه عنبر به بندند وبر قابله قدرى مشك بپاشند دستور گرفتن تيزاب فاروقى كه مستعمل ضرابيانست وجدا كننده طلا ونقره است كه با هم مخلوط شده باشند چون گداخته در او ريزند وبايد سه چندان مغشوش باشد ودر زجاج مطين بآتش نرم بجوشانند پس قطعء مس در آن اندازند نقره از طلا جدا شده بر بالا آمده وبر مس ملصق مىگردد وطلاى خالص ته نشين مىشود ودر امور معالجات جهة بردن گوشت زياد وبهق وحكة وجرب غير متقرح ورفع آثار جلد مستعمل است ودر بعضى اعمال طريق پنجم بغايت مؤثر دانستهاند وزاج لارى كه زاج سياه كوبند وآن چون اشيا را سياه مىكند از اين جهة باين اسم ميخوانند والا رنگ او مايل بزردى وسبزى وبعضى بسرخيست دو جزو او را با يك جزو شورهء صاف بسيار نرم سائيده بقرع مطلين وانبيق تقطير كنند يا درديك ريگ وخاكستر باقرع غير مطين بعمل آورند وچون در قرعى زبيق ريخته از اين آب بقدر ثلث قرع اضافه نمايند وتقطير كنند زبيق را مكلس مىسازد ومجربست دهن الشعر ودستور گرفتن آن در غايت جلا وانصباغ ومفتح ومحلل وبغايت سريع النفوذ جهة رويانيدن موى نافع ودر اصطلاح معادن وثبات ارواح بيعديل دانستهاند وطريق اخذ او را مختلف بيان نموده اند وحقير دو قسم او را كه مسحوق وديگريكه محلولست بر او نموده اما مسحوق را دستور آنست كه موى سر جوانانرا با صابون واشنان شسته از چرك پاك كنند وبه آب سرد تطير دهند وبعد از خشكى بمفراض بسيار ريزه كنند كه شبيه بابريشم مفرض كردد ويكچزو او را با يكچز وكبريت صاف زرد ويكچز وشنجرف سحق بليق بر روى سنگ صلايه نموده با عرق گوگرد نمناك ساخته با قرع وانبيق تقطير نموده ومقطر را تا سه بار با ثفل آن را سائيده تقطير نمايند تا برنگ عقيق مشاهده گردد پس مقطر وثفل هر يكرا بانحاى شتى استعمال نمايند وتقطير او را هفت بار فرموده اند دستور دهن المغلبث كه از محلول او گرفته مىشود انگ آب نديده صد وبيست مثقال با ملح القلى دو چندان او سائيده در يكهزار وصد مثقال آب بهفث دفع بريزند ودر آفتاب با خاكستر گرم بگذارند وبعد از هر ساعت بجز علقه صافنموده حصنه ديگر را بريزند وهر حصه پنجاه وسه مثقال است آنگاه در نهايت احتياط بجز علقه صاف كنند كه اصلا جرم در او نماند واين آب مسمى بماء الراس است پس از شعر مقرض مغسول وگلس البيض ونوشادر مصعد آفتابى بالسويه با همديگر بسايند وبوزن اشياء ثلثه از آن آب اضافه كرده در شيشه جايداده سر شيشه را با كج استحكام فرموده سه هفته در سرگين تازهء اسب دفن كنند تا اجزاء مع شعر حل گشته اثرى از شعر نماند بعد از آن به دستور معمول تقطير نمايند وبعضى تكرار تقطير را با ثفل او مؤثر دانستهاند اقل تكرار