ومفتح وباقوهء رادعه و جرم او باشراب جهه درد جگر اكر بى تب باشد و با آب سرد با وجود تب بغايت مفيد و به دستور شراب و سركه كه در آن جوشيده باشند همان خاصيت دارد و طبيخ او در دفع گرم جگر گوسفندان هجرتست حقنه بطبيخ او منقى چرك وقرحهء امعاء ومضمضهء او بجهة قلاع خبيثه و درد دندان و تقويهء لثه واكتحال او مقوى باصره و در جميع افعال مثل ما ميران چينى و قطور خيسانيدهء او در گلاب جهة به تخفيف رطوبة و و حفظ صحت چشم و دفع بقاياى رمد مزمن بغايت مفيد و عصارهء مطبوخ منعقد او در افعال مانند حضض وقدر شربت از جرم او دو مثقال و از طبنجش تا سى درهم و مضر صاحب سعال ومصلحس عسل است ااطياسن بلغة بربرى و مغربى بناتيست شجرى و در بلاد مغرب به هم مىرسد طول او به قدر قامت و زياده از آن و بركش مانند مورد و نرم و ثمرش به قدر بارسر دو سبز و چون برسد سياه و نرم شود و چوب او بسيار صلب و اندرون او سفيد و زرد و مايل به سرخى و مستعمل او ريشهاى باريك او است مركب القوى وبرودت و بيوست در او غالب و بسيار قابض و آب خيسانيدهء او كه رنگ او بگرد وجهة استسقاء و زردى رخسار مجرب دانستهاند و به دستور چون با گوشت طبخ نمايند و گوشت او را بياشامند همين عمل كند و جرم وطبيخ او مقوى جگر وسپرز ومفتح سدهء آن وقدر شربت از جزم او دو درهم است آبار لغة عربى و آن سرب و سوخته است و طريق احراق او در دستورات مذكور است در دويم سردو خشك ومغسول او جهة قرحهء چشم و جوشش آن و جراحت خصيه و اعصاب و بواسير و زخمهاى كهنه ونزف الدم وسيلان رطوبات و بار روغن گلسرخ جهة قروح ومقعد و با سركه جهة تحليل ورمها واستسقا نافع وبدلش سرنج و خوردنش كشنده است ااثرون بلغت يونانى اسم سماق است اامولن يونانى و اسم نشاسته است كه نشا نامند ااغيس يعنى طاهر بيونانى اسم فنجنكشت است اانيس بيونانى انيسونست اارن صارن بيونانى لوف الصغير است ااغلس بيونانى دوسراست اانويس بيونانى اشراس است اامى بيونانى نانخواه است آبنوس و معرب آبانس يونانى درختى است شبيه به درخت عناب وثمرش مثل انگور و زرد و با حلاوت و برگش شبيه به برگ صنوبر و عريض تر از آن و خزان نمىكند و تخمش مانند ثتح حنا قسم بندى با خطوط سفيد و قسم جشى سياه وصلب واملس و بهترين اقسام است در اول سيم كرم و در آخر دويم خشك وملطف ومدر بول ومفتت حصاة ومحلل رياح ونفخ معده ومفتح سدهء سپرز واكتحال محكوك او به آب وذر ورشن جهة بياض رقيق وقرحه وبثور ودمعه و موى زياده و جرب وحكه ورمد يابس و حفظ صحت چشم و رويانيدن مژگان و نشارهء او جهة حبس خون زخمهاى تازه نافع ومحرق مغسول بشارهء او لطيفتر و در افعال مذكوره اثر آن سريعتر وطلاء مسحوق مطبوخ او در شراب محلل خنار زير است و گويند با لخاصيه اطفاى خون جارى مىكند و با سفيده تخم مرغ جهة سوختگى اتش وبانفراده جهة بتخفيف و گوشت آوردن قروح خبيثه ومنع جوششهاى پر آب و آبله كردن اعضا مجرتست وقدر شربتش تا سه درهم و مضر معده و مصلحش عسل وبدلش چوب كنار است آزار دار ولغة فارسى و آن بلق جبلى آلو بخارا اسم فارسى اجاص است آلوچه اسم فارسى ادركست آب دار و موميائى است و محمد بن زكريا دواى ديگر را به اين اسم خوانده آش بخجكان اسم جند است آهن اسم فارسى حديد است آهن ربا اسم فارسى مقناطيس است آرد ميده به فارسى سميد است آرد سبوس دار اسم فارسى خشكارست آرد جو بريانكرده اسم سويق الشعير است آرد كنار سويق النبق است آلوى سفيد اسم شاملوج است آلو بالو اسم فارسى قراسيا است آهو اسم فارسى غزال است آمله اسم فارسى آملج است آرد جو دقيق الشعير است آب نيشكر اسم فارسى عسل القصب است آب باران ماو المطر است آب چكيده از كوزه و غيره ماء القطر است آب جو جوشانده اسم فارسى ماء الشعير است آب جو افشرده اسم كشك الشعير است آب پنير اسم فارسى ماء الجبن است آب آهن تافته اسم فارسى ماء الحديد است آب ماهى نمكسود اسم فارسى ماء النون است آب درخت كافور اسم ماء الكافور است آبكامه اسم فارسى مرى است آبك اسم فارسى نوره است آبى اسم فارسى سفر جل است آفتاب پرست اسم حربا است آبك اببأ موحده به اصطلاح اهل كيميا زبيق است آنك بنون مضمومه رصاص اسود است آئينه چينى آنچه از مس و نقره و برنج سازند آرد و حج بلغة تركى اسم درخت ابهل است آغو بتركى اسم دفليست آغوز بتركى اسم لبا است اقاج دين بتركى اسم سود انياتست آبلوج به فارسى قند مكرر است آشياران از اغذيه است و در خروره مذكور است آش اسم فارسى اغذيهء مطبوخهء مايع است و بعضى از آن در مزورات و ساير مواضع مذكور است آذر بويه به فارسى كل اشنان نامند آبق به اصطلاح اكسير يان زبيق است آورس اسم فارسى ابهل است وآبرس نيز گويند آلك وآله اسم فارسى شنبل الطيب است آهوزى پندى خردل است آك آبلغه هندى اسم آتش است آته بهندى اسم سويق است ابقر به فارسى شوره گويند و آن از بخارمائى بر روى زمين شوره زار بهم مىرسد و بعد از تصفيهء آن به آتش شبيه نمك مىشود و در آخر سيم گرم و خشك ومفتح سده ومنقى بلغم واوساخ بدن ومسهل و در نهايت حدت و قوىتر از نمك و بوره در افعال وجهة علل سپرز و درد كمر نافع ومحرب دانستهاند و مصر مرى وكرده و مصلحش كتيرا و عسل وقدر سركشش تا نيم درهم وبدلش ملح اندرانى و ربع درهم او تا دو درهم با شكر جهة احتباس بول كه به هيچ چيز دفع نشود مجربست و از خواص او سرد كردن آبست به عمل
(١٠)