فرمانروايان معمول و متعارف است، و از استيلاى پادشاهان و حكام به جلوس بر تخت و تكيه زدن به كرسى فرمانروائى تعبير مىكنند). و مراد اين نيست كه عرش نگهدار و جايگاه خداوند است، بلكه خداوند نگهدار عرش مىباشد. و همين معنى از سعه و احاطه كرسى خدا در آيه " وسع كرسيه السموات والارض " منظور است نه معنايى كه مستلزم محدوديت و نيازمندى خدا به مكان باشد.
در " كتاب كافى " متن روايت اضافاتى دارد كه " علامه مجلسى " (ص) در " جلد چهارم بحار الانوار " ضمن احتجاجات " امام صادق (ع) " روايت را با آن اضافات نقل فرموده و ما ترجمه آن اضافات را ذيلا از نظر خوانندگان مىگذرانيم:
" زنديق ": آيا ميگوئى خدا شنوا و بيناست؟
" امام ": بلى شنواست، مىشنود بذات خود. و بيناست، مىبيند بذات خود (يعنى مانند مخلوق نيست كه با عضو مخصوصى كه گوش ناميده مىشود بشنود و با عضو مخصوصى كه چشم ناميده مىشود به بيند) و مرادم از اين عبارت اين نيست كه خداوند چيزى باشد و ذاتى كه با آن مىبيند و مىشنود چيز ديگر، و اين تعبير فقط از نظر پاسخ دادن بسؤال و نزديك كردن مطلب است بفهم سائل (يعنى ضرورت ايجاب مىكند كه در مقام نفى كثرت از ذات الهى هنگام فهماندن به سائل اين گونه تعبير كنم، چه در مقام تفهيم، انسان ناگزير است كه معارف الهيه را با منطق معمولى و متعارف بيان كند، لذا ناگزير از اعتقاد خودم به اين عبارت كه ظاهرش موهم كثرت است، تعبير كردم)، پس مىگويم، همانا خداوند به كل وجودش شنواست، و اين تعبيرم نيز براى فهماندن مطلب است نه اينكه كلش داراى جزء و بعض باشد (چه در مقام ربوبى كل و جزء معقول نيست) و بازگشت اين تعبير جز به اين نيست كه خداوند شنوا و بينا و دانا و خبير است بدون اختلاف ذات و معنى (به عبارت ديگر بازگشت شنوائى و بينائى در خدا به اين است كه حضرتش دانا و مطلع بشنيدنيها و ديدنيها است بدون اينكه بين ذات و صفات و بين صفتى و صفت ديگرش اختلاف و مغايرتى باشد).
" زنديق ": پس خداوند چيست؟ (يعنى حال كه چنين است و ذات خداوند