مرحوم مجلسى: در توجيه اين مطلب كه آن حضرت در يك مجلس، چطور به سى هزار مسأله جواب فرموده است، چند وجه نقل مى كند: از جمله اين كه ممكن است در خاطر انبوه حاضران، بيشتر سوالات يكسان بوده است، چون به بعضى جواب داده است، همه ى آنها براى اهل مجلس روشن شده است و يا اشاره است به آن كه از كلمات مختصر امام (عليه السلام)، آن مقدار مسائل، استنباط مى گرديد.
سيد مرتضى علم الهدى رضوان الله عليه در عيون المعجزات نقل كرده است: چون حضرت رضا (عليه السلام) از دنيا رفت، سن امام جواد (عليه السلام) هفت سال بود، در بغداد و شهرهاى ديگر اختلاف به وجود آمد، بزرگان شيعه از قبيل: ريان بن صلت، صفوان بن يحيى، محمد بن حكيم، عبد الرحمان بن حجاج، يونس بن عبد الرحمان و جماعت ديگرى در خانه عبد الرحمان بن حجاج در " بركهء زلول " جمع شده و بر رحلت امام ثامن گريه مى كردند، و بزرگى مصيبت بر آنها سنگينى مى نمود.
يونس بن عبد الرحمان گفت: از گريه و زارى دست برداريد، مطلب اساسى اين است كه در مسائل به كدام كس، رجوع بكنيم تا اين (ابوجعفر (عليه السلام)) بزرگ بشود؟!
در اين موقع ثقهء جليل القدر، ريان بن صلت به پا خاست و از حلقوم يونس گرفت و مرتب او را مى زد و مى گفت: براى ما ايمان اظهار مى كنى و در باطن شك و شرك دارى؟
اگر فرمان امامت او، از جانب خداست، در اين صورت، اگر طفل يكروزه هم باشد مانند پير مرد كهنسال و پير مرد است و اگر از جانب خدا نباشد، هزار سال هم عمر كند، مانند يك فرد عادى است، بايد در اين سخن دقت كرد، حاضران شروع به توبيخ يونس بن عبد الرحمان كردند.
در آن وقت، ايام حج نزديك مى شد، از فقهاء و علماء بغداد و ساير شهرها، هشتاد نفر گردهم آمده، به قصد حج حركت كردند، اول به مدينه آمدند تا به خدمت امام جواد (عليه السلام) برسند. پس از ورود به مدينه در خانه امام صادق (عليه السلام) گرد آمدند كه خالى بود، روى بساط بزرگى نشستند، عبد الله بن موسى محضر آنها آمد و در صدر مجلس نشست، يك نفر به پا